دفترچه خاطراتهمه

روز علفه ، روز آرزو های سبز

پدرم، با خوشه های گندم وارد خانه شد . مادرم به استقبالش آمد و علف های تر و تازه را از او گرفت . پدر ، با آب و خاک، مقداری گِل درست کرد . مادر، چهار پایه را آورد . پدر، بالای آن رفت . مادر، دسته ای علف همراه با مشتی گِل، به دست پدر داد . پدر، دسته ی علف را با گل، بر سردرِ دالان چسباند و از چهار پایه پایین آمد.

*جلیل زارع

و من که با کلی علامت سوال ریز و درشت، مشغول تماشای آن ها بودم، رو به پدر کرده و گفتم: « چرا اون بالا علف سبز چسبوندی ؟

پدر، با تبسمی بر لب، دستی بر سر و رویم کشید و با مهربانی گفت : « مگه نمیدونی امروز، روز علفه است؟ »

گفتم : « روز علفه یعنی چی ؟ »

گفت : « روز علفه، یعنی روز آرزوهای سبز. »

و وقتی متوجه شد که معنای حرفش را نفهمیده ام، بیش تر توضیح داد : « هر سال، یک رور مونده به آغاز سال نو، این علف های سبز رو می چسبونیم بالای سردر همه ی اتاق ها و آرزوهای سبز می کنیم. »

گفتم : « منم می تونم آرزوی سبز بکنم. »

1-68

گفت : « بله که میتونی. ولی باید با دست های کوچیکت یه دسته علف سبز بچسبونی بالای سردر یکی از اتاق ها. »

بعد، مرا بغل کرد و گفت : « خب، حالا پسر من می خواد بالای سردر کدوم اتاق، علف سبز بچسبونه ؟ »

گفتم : « مگه فرق می کنه ؟ »

گفت : « بله که فرق می کنه. با چسبوندن علف بالای سردر دالون، آرزو می کنیم که تو سال نو، خیر و برکت وارد خونه مون بشه. »

گفتم : « چه جوری ؟ »

گفت : « با اومدن مهمون. »

و بعد، ادامه داد : « با چسبوندن علف، بالای سردر اتاق قالی بافی، آرزو می کنیم که دار قالی همیشه پهن باشه. علف بالای سردر انباری برای اینه که سراسر سال، انبار پر باشه از آرد و گندم و هیزم و بقیه ی آذوقه های سال. علف بالای سردر دکان، آرزوی رونق کسب و کاره. و مهم تر از همه، اتاق نشیمنه. »

گفتم : « چرا این اتاق از بقیه ی اتاق ها مهم تره ؟ »

گفت : « برای این که تو این اتاق، زندگی می کنیم. شب ها دور هم جمع می شیم؛ می گیم و می خندیم؛ سفره ی شام پهن می کنیم؛ قصه می گیم و می شنویم. حالا تو دوست دارسی بالای سردر کدوم اتاق، علف بچسبونی ؟ »

گفتم : « اتاق نشیمن. »

مرا برد به طرف اتاق نشیمن و روی دستانش بلند کرد. مادر، دسته ای علف و کمی گِل به دستم داد و گفت : « اول، بسم الله بگو و تو دلت آرزو کن، بعد علف رو بچسبون سردر اتاق. »

بسم الله گفتم و آرزو کردم که همیشه دور هم جمع باشیم؛ مادر، سفره ی شام پهن کنه؛ پدر، قصه بگه؛ ما بچه ها بپریم بر سر و کول هم و بازی کنیم؛ مشق بنویسیم؛ بگیم و بخندیم و شاد باشیم.

بعد با دست های کوچکم، دسته ی علف رو چسبوندم بالای سردر اتاق نشیمن.

پدرم، مرا بر زمین گذاشت. مادرم، صورتم را بوسید و گفت : « قبول باشه پسرم. »

گفتم : « یعنی چی ؟ »

گفت : « یعنی به آرزوت برسی عزیزم. »

… آخ که چه قدر دلم تنگ شده است برای آن روزهای پر از صفا و صمیمیت؛ برای آرزوهای سبز؛ سبزِ سبز؛ چه قدر دلم تنگ شده است برای جمع صمیمی خانواده؛ برای قصه های شیرین پدر؛ سفره ی رنگین مادر؛ خنده های دلنشین خواهر و برادرهای قد و نیم قد؛ برای دستان سخاوتمند پدر و آغوش گرم و پر مهر و محبت مادر؛ برای روح سبز و تازه ی زندگی.

… ومن می خواهم یک بار دیگر، روز علفه را پاس دارم؛ روز قشنگ علفه با آرزوهای سبزش را. و من، خوشه های سبز و تر و تازه ی قلم را آورده ام تا بر سردر داریون نما بچسبانم؛ با کلی آرزوی سبز؛ سبزِ سبز.

… آرزو می کنم برای داریونی آباد؛ سالی پر بار؛ مردمانی شاد؛ کسب و کاری پر رونق.

… و ما داریون نمایی ها، با آغاز سال ۹۴، برای مردم خوب زادگاهمان بهترین ها را آرزو می کنیم. قلم های سبزمان را می چسبانیم بر سردر داریون نما و آرزو می کنیم؛ آرزوهای سبز؛ سبزِ سبز

4 دیدگاه

  1. تولدتان مبارک …

    دیروز اول فروردین و امروز دوم فروردین ماه، تولد دو عزیز داریون نمایی بود.

    هر دو از کاربران فعال و با وفا و با صفای داریون نما هستند و برای من و سایر داریون نمایی ها، بسیار عزیز و گرامی.

    عزیزان ! زاد روزتان مبارک …

    از درگاه ایزد منان، برایتان بهترین ها را آرزو می کنم.

    سالیان سال، هم چنان شاد و سرحال و سلامت و تندرست باشید و زیر سایه آقا امام زمان (عج) عمری طولانی و پر برکت و با عزت و سرافرازی در کنار خانواده و عزیزانتان بگذارانید.

    باقی بقایتان …

  2. سال نو مبارک …

    یک سال دیگر هم گذشت. با فراز و نشیب ها و شدن ها و نشدن هایش.

    شدن هایش لطف خدا بود و در نشدن ها حکمت هایی نهفته.

    و ما این همه لطف و حکمت خداوندی را ارج می نهیم و هم چنان دست نیازمان به درگاه خالق بی نیاز است . شاکر و بنده ی اوییم که هر چه هست از اوست .و جز او چیزی نیست.

    فرا رسیدن سال 1394 بر شما داریون نمایی ها و مردم فهیم و آگاه زادگاهم منطقه ی همیشه سرافراز داریون و مسئولین دلسوز آن مبارک باد …

    باقی بقایتان …

  3. بیا که نوروزه صبح نوروزه

    تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه

    بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه

    آی بیا که نوروزه نوروز دیروزه

    بیا بیا دلبروک مو قربون تو شم، دنیا دو روزه

    بیا مکن شو روز مو خورشید مو صبح نوروزه

    دیدی چطو مانند او یک سال برفت، سال نو اومد؟

    یکسال چنو تندِ برفت که پندری همی دیروزه

    آی بیا که نوروزه صبح نوروزه

    تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه

    بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه

    بیا بیا افتو فرو شد پشت کوه کم کمکک شو شد

    بیا که باز سر زد ز کوه ماه همچنو یکهو مهتو شد

    بر چه چنی بر چه چنو ایچنو مبو، دلبروک مو

    ایجور که می بینی زمونه سال به سال کهنه و نو شد

    آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه

    تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه

    بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه

    بیا بیا با هم برم بند دره، یا چار بالا

    مگو صبا دیره صبا ورخه بیا تا برم حالا

    در آن دره دور از همه بی همهمه خرم و خندان

    دور از شر و شور شره با شرشر او کنم لالا

    آی بیا که نوروزه دنیا دو روزه

    تا عالمی ، جون دلم، چشمم خو ورسوزه

    بینه که قد تو کمون و پشت مو قوزه

پاسخ دادن به جلیل زارع لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا