نوشته هاي شبانه يك داريوني

نوشته هاي شبانه يك داريوني/كاش من هم رييس بانك بودم!

نوشته يازدهم:اين نوشته مربوط مي شود به خاطره اي كه چند سال پيش برايم اتفاق افتاد. دو سالي مي شود كه به دليل شرايط كاري از داريون به شيراز نقل مكان كرده ام.

اين خاطره اي كه مي خواهم براي شما تعريف كنم شايد مربوط به چهار يا پنج سال پيش باشد.

كار روزنامه نگاري وقت نمي شناسد. از صبح كه رفتي سركار معلوم نيست چه زماني به خانه بازگردي. زمستان بود. آن روز كارم طول كشيده بود. هوا سرد بود خيلي سرد. حدود ساعت 10 شب بود كه كارم تمام شد و از روزنامه به سمت آرامگاه سعدي حركت كردم تا بلكه از آنجا به داريون بروم.

وقتي به آرامگاه رسيدم نه از ماشين خبري بود و نه از مسافر! چند دقيقه اي كه گذشت يك داريوني ديگر هم آمد. او رييس يكي از بانك هاي داريون بود(حالا هر كه نداند فكر مي كند داريون چند بانك دارد!) بگذريم. او هم مانند من كنار خيابان ايستاد تا بلكه ماشيني بيايد و به داريون برود. از دور با هم سلام و عليكي كرديم.

فاصله ما با هم تقريبا چهار،پنج متر بود. 10 دقيقه اي كه گذشت يك پيكان سفيد آمد كه البته لبريز از مسافر بود. راننده ايستاد و به جناب رييس بانك گفت شما رييس بانك 000 داريون هستيد؟ جناب رييس بانك هم عرض كرد بله. راننده كلي عذرخواهي كرد كه ببخشيد جا ندارم. شرمنده به خدا و…خلاصه راننده سوار شدو رفت.

پنج دقيقه بعد يك پيكان ديگر آمد و جلو جناب رييس بانك ترمز زد. بفرماييد آقاي… بفرماييد. مخلصيم. چاكريم. ارادت داريم. راننده محترم كه مي شناختمش نيم نگاهي هم به من كرد و طوري وانمود كرد كه يا مرا نديده يا اگر ديده نشناخته است!

وقتي رييس بانك رفت خوشحال بودم كه لااقل اين بنده خدا سوار شد و رفت و مانند من از سرماعذاب نمي كشيد.

حدود 15 دقيقه اي كه گذشت يك پيكان ديگر آمد(آن موقع پيكان حسابي  روي بورس بود!) يك پيكاني كه فكر كنم جزو اولين پيكانهاي ساخته شده به دست بشربود. چون از درو پنجره و بالا و پايين ماشين باد و هواي سرد وارد ماشين مي شد. اما به قول معروف”لنگه كفش كهنه در بيابان نعمت است”. و براي من آن پيكان در آن شب سرد مانند يك ماشين مدل بالا بود. چون به هر حال با آن به مقصد مي رسيدم.

در راه و در حالي كه سرما و البته صداي ناله هاي پيكان بي چاره نمي گذاشت اندكي از خستگي كار روزانه را با چرتي نصفه و نيمه كم كنم داشتم به اين فكر مي كردم كه كاش من هم رييس بانك بودم تا در مواقع اينچنيني كسي به فريادم برسد!

به هر حال يك رييس بانك مي تواند براي مردم خيلي مهمتر از يك خبرنگار يا روزنامه نگار باشد.

 يك رييس بانك مي تواند وام دهد. يك رييس بانك مي تواند اقساط يك وام را طولاني تر كند در حالي كه بهره چنداني هم روي وام نباشد.

 به هر حال وقتي مثلا يك راننده يا يك كشاورز يا يك مغازه دار نياز به پول پيدا مي كند قطعا يك رييس بانك خيلي بيشتر از يك خبرنگار يا روزنامه نگار به دردش مي خورد.

در راه و در آن پيكان سرد داشتم متوجه مي شدم كه كارهاي فرهنگي نمادو نماي زيادي ندارد.خيلي موقع ها وسوسه مي شوم به ساير پيشنهادهاي كاري ‘كه درآمد زيادي هم دارند فكر كنم اما اين عشق لعنتي به دنياي كاغذي نمي گذارد و هربار مانعم مي شود.

كاش روزي وضعيت مالي و برخي مشكلات اقتصادي مردم طوري كم شود كه انجام كارهاي فرهنگي هم ارزش پيدا كند. تا در يك شب سرد زمستاني  يك خبرنگار كنار خيابان نماند. كاش…

24 دیدگاه

  1. من هم با شما موافقم كه كارهاي فرهنگي در دوران كنوني آنچنان اهميتي ندارد. در صورتي كه نياز امروز جوانان داريوني كار فرهنگي و امكانات فرهنگي است.

  2. خدا نكنه اينجوري باشه. شما از احترام زيادي برخوردار هستيد. من شاهدم كه طي اين چند سال چقدر براي داريون زحمت كشيده ايد. داريوني ها يادشان نمي رود كه شما بوسيله روزنامه خبر جنوب بارها اين منطقه را معرفي كرده ايد. ياد حاج آقا صفري بخير هميشه مي گفت اين خطبه هايي كه من در نماز جمعه داريون مي گويم اگر فلاني نباشد كه در روزنامه ها منتشرش كند خيلي بازتابي ندارد.
    باشيد و مستحكم به كارتان ادامه دهيد. به خدا ما قدرشناسيم.

  3. سلام داداش با مرام خرابمون کردی نگو
    وقتی به مستطیل سمت راست نگاه میکنیم و می بینیم 150بازدید کننده از کشورهای دیگر داشته ایم به ارزش والای حوزه کار شما بیشتر پی می بریم و خدا قوتی به شما میگوییم وامیدواریم بیشتر از پیش موفق باشید.

  4. عين اين جملات براي شغل معلمي هم مصداق داره .يادم مياد سالهاي اول كارم در شهر لامرد يكي از اوليا در دفتر مدرسه بجه اش را كتك زد و گفت اقاي زارع من هميشه به بچه ام ميگم كه درس بخون اگه هيچي هم نشدي خبري نيست لااقل يه معلم بشو .حالا يه اصطلاحي به كار برد كه نميخوام تكرار كنم .واقعا اون روز خيلي خجالت كشيدم و از شغلم بدم اومد ولي به خودم گفتم شايد شايد وشايد بنده خدا منظوري نداشته باشه به اميد روزي كه تمام كارهاي فرهنگي ارج ومنزلت بيشتري پيدا كنه .خدايا به همه دانايي عطا بفرما

  5. سلام آقاي بذرافكن منم معلمم زياد پيش اومده افرادي كه با لحني تحقير آميز شغل مارا كوچك كرده اند.ان شاالله كه دركمان به اندازه اي شود كه به همه افراد به ديد احترام نگاه كنيم

  6. شما این جمله رو شنیدید حتما” که این دغل دوستان که می بینید مگسانند گرد شیرینی.
    شما خوشحال باشید که کسی به خاطر منافعش به شما احترام نمی گذارد و تمام احترام متوجه شخصیت خود شماست .

  7. سلام
    خدمت استادان محترم آقایان زارع
    معلمی شغل انبیاست البته اینها اصطلاحی است که رایج شده وانشاءالله هدف گوینده توهین به معلمهای بزرگوار نباشد با آرزوی سلامتی برای شما ودیگر همکاران

  8. سلام
    خودمانی بگویم معلمی بد هم نیستا!!!!
    3ماه تعطیل
    حقوق مکفی
    ساعت کاری که نگو
    عید هم که کامل تعطیله
    باید از خدایت باشد فرزندت معلم شود

  9. سلام
    ضمن عرض سلام وخسته نباشید خواستم به خاطر آلبوم تصاویر شهدا که روی صفحه اصلی گذاشته اید تشکر کنم راستی چند روز پیش یادواره شهدای منطقه داریون برگزار شد اما متاسفانه بعضی از مسوولین ادارات شهر حضور نداشته اند غافل از اینکه …….

  10. كاش شما كانديداي شوراي اسلامي شهر داريون بشيد. من تضمين مي كنم راي مياريد و عضو شورا مي شيد. حداقل شما مي تونيد درست و حسابي جلو مسوولان استان حرف بزنيد نه مثل بعضي ها…

    1. سلام دوست عزيز شما لطف داريد. ما سعي مي كنيم در سنگري ديگر به داريون خدمت كنيم و همانگونه كه گفتيم كانديداي شوراي شهر نمي شويم

  11. كارمند بانك وقتب بازنشسته بشه ديگه از يادها ميره اما خبرنگارها هميشه يادشون جاودانه

  12. به هر حال اون بنده خدا وام لازم داشته ديگه به خدا درد مردم زياده. خيلي ها صورت خودشون رو با سيلي سرخ نگه مي دارند.

  13. سلام خوبيد. من ممنون كه هميشه سايت داريون نما را به روز مي كنيد. همانطر كه قبلا هم گفتم اينجا همدمم داريون نماست و هر شب داريون را در داريون نما مي بينم. موفق باشيد

    1. فعلا چنين برنامه اي نداريم. اما اگر كلاس آموزش خبرنگاري داشتيم از طريق داريون نما اعلام مي كنيم

پاسخ دادن به زارع لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا