دل نوشته ها

دل نوشته ها/زخمهاي تو…

تمام چسب زخم هايت را هم که بخرم باز نه زخمهاي من خوب مي شود نه زخمهاي تو …

21 دیدگاه

  1. پَـرگــــار هـای خــوبـی شُـده ایــم ،

    هَمــدیگـــر را خـــوب دور مـــی زَنیــــــم…

  2. چندسطربرای خدا…….
    .
    زندگی رادوست ندارم دلم به بزرگی خودت عقده داردنمیدانم دلیل کارهایت را.خوب میدانم که هستی وچقدرمهربانی اما خودت قضاوت کن که بهترین حاکمی وجزتو هیچ کس عدالت رانتواند و هرحکمتی درکارتوباشدمن قانع نخواهم شد. من تحمل پرپر شدن گلبرگهای شمعدانی باغچه هم ندارم.هرگاه کودکی میبینم که مظلومیت درچهره اش موج میزندبه چشمانش خیره میشوم وحسرتهایش رامیشمارم آنگاه بیزارمیشوم ازبودن خویش به خاطر ناتوانیم اماتوکه قادری کاری کن مگرگناهشان چیست؟نفرین میکنم آنکه میتوانداماکاری نمیکندنفرین میکنم آنکه به خاطرمنافع خویش یابرای لبخندفرزندخویش حاضراست خون به دل هرکودک یتیم ورنجورکند.وبازهم میدانم فقروبدبختی عامل فسادوبی بندوباری وفحشاست {دی برسرهرمرده دوصدشیون بود….امروزیکی نیست که برصدگرید.}

  3. کودکی از پدر فقیرش یک جفت کفش خواست
    پدرش به او گفت:این هزار چسب را بفروش تا برایت کفش بخرم
    کودک با خودش فکر کرد .یعنی باید آرزو کنم هزار نفر زخمی شوند تا من کفش بخرم .پشیمان شد
    گفت :همین کفش پاره خوب است
    خدایا گاهی دلهای بزرگ را آنچنان درون سینه های کوچک قرار میدهی که شرمسار میشویم از بزرگی که برای خود ساخته ایم

    1. سلام فانوس جان…

      به نظر من باید دعا می کرد پاهای ” هزار پا ” زخم بشه ! این جوری هم به اون حشره ی خدا کمک می کرد و هم پشیمون نمی شد ! و شاید به کفش هم می رسید. حتا شده یه لنگه ! کاچی بهتر از هیچی !

      کاش دلمون به اندازه ی کوچکیمون بزرگ بود !

  4. سلام یلدا خانم …

    حالا ما یه چیزی گفتیم ! کی جرات داره با هزار پا از این شوخی ها بکنه !؟ هزار پا، پای آدما رو نیش نزنه، آدما نمیتونن پاهاشو زخم کنن.

    اما حق با شماست “بی کفش قدم برداشتن هنر است” اما کفش به پای دیگری پوشاندن هنر تر …

    باقی بقایتان …

  5. گاهی وقتها بعضی از زخمها رو باید هر روز صبح پانسمانش وباز کرد و روش نمک زد…تا تکرار دردش به یادمون بیاره این زخم از کی و کجا خوردیم….!!!!

  6. با نام ویاد خالق هستی وعرض سلام خدمت داریونی های عزیز
    امروز میخوام از زخمی حرف بزنم که چسب زخم دواش نیست “زخم بستر”
    امروز صبح دوستی بهم زنگ زد و گفت دارم به دیدنت میام هم خوشحال شدم .هم تعجب کردم که این وقت روز چرا!!!وقتی دیدمش دیدم بغضش ترکید و زد زیر گریه نگرانیم بیشتر شد و بهش گفتم چی شده
    گفت شنیدم در همسایگی شما یه افغانی حدودا 35 ساله زندگی میکنه به علت داشتن دیسک کمر و کارهای سخت فلج شده و باید هر دو پاش و قطع کنند و در ضمن زخم بستر شدید هم گرفته بنده خدا با این وضعیت درد و مریضی و غریبی .نگران زن و بچه کوچکش هم به دردهاش اضاف شده وبه خاطر نداشتن هزینه درمان هر روز بیماری اون و ضعیفتر میکنه ….
    امروز این دوست در خونه من وزد که باهم هم فکری کنیم و مبلغی برای درمانش جمع کنیم با توجه به این که داریم به عید فطر هم نزدیک میشیم اما…این فکر به ذهن من اومد که بعد از توکل به خدا من هم در تک تک خونه شما داریون نماییها رو بزنم و از شما کمک بخوام
    ایشون مهمون ماهستند غریب و بیمار بیاین دست به دست هم بدیم و میزبان خوبی باشیم شاید خدا میخواسته با شنیدن این مطلب من و شما داریون نماییها رو امتحان کنه …انشاالله که سر بلند باشیم .
    اگه مشتاق کمک بودید میتونم آدرس و شمارش و برای داریون نما بفرستم
    دوستان عزیز این زخم دیگه چسب نمیخواد یه دل بزرگ میخواد
    منتظر دستان گرم شما هستیم

    1. سلام بنیامین عزیز …

      نیت و خیرخواهی شما قابل تحسین است. حرکت خوبی بود.

      مسلما اجر شما و خیّرینی که در این کار خیر، پیش قدم می شوند، نزد خدایی که این روزها میزبان سفره های سحر و افطارمان است محفوظ است.

      باقی بقایتان …

  7. خدا راشکر !!
    این دیدگاه در دل خود دوحس متفاوت دارد.اول تاسف !برای بیخبری ما از حال همدیگر که تحفه تکنولوژی وتمدن!!است. ودوم خوشحالی از اینکه گرچه بیخبریم اما هنوز نمرده ایم.وخدا را به خاطر همین شکر.
    اتفاقا فکر خوبیست به هر حال برای عیدی که در راه است چه بهتر که شکرانه اش یاری به چنین بندگان خدایی باشد.
    موفق وبیدار باشید همیشه…

  8. سلام …امروز با دوستم رفتیم بهشون سر زدیم …اما متاسفانه وضعیت از اونی که شنیدم بدتر بود مادر پیرش هم باهاشون زندگی میکرد فقط نگاهمون میکرد پشت این سکوت تلخ چقدر حرف داشت ؟؟؟.بدتر از همه این بود که تا سه روز دیگه باید خونه رو تخلیه میکردند…شرمندش بودم فقط با بغض بهش دلداری دادم….
    یادم به این شعر افتاد…
    بنی آدم اعضای یکدیگرند
    که در آفرینش زه یک گوهرند
    چو عضوی به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو کز محنت دیگران بی غمی
    نشاید که نامت نهند آدمی
    دوستان امروز این شعر و با جان دل درک کردم…و به خودم گفتم یه عضو به درد اومده آستینها رو بالا بزن…
    بادعای خیر مادرش اونجا رو ترک کردیم با یک دنیا کار در فکرم که اگه دستم به جایی میرسید کوتاهی نمیکردم

  9. سلام رویا جان …

    به نظر من، می توانید با اجازه ی بنیامین از طریق داریون نما نشانی این خانواده ی نیازمند را بگیرید.

    اجرتان با خدایی که میزبان سفره های سحر و افطارمان است.

    باقی بقایتان…

  10. با سلام و تشکر از رویا خانم
    به احتمال زیاد تا چند روز دیگه باید نقل مکان کنند آدرس جدید و شماره تلفن به مدیر سایت میرسونم .ممنون از احساس همدردیتون .رویا خانم و داریون نمایی های عزیز لطفا اطلاع رسانی کنید خیلی ها دسترسی به اینترنت و داریون نما ندارند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا