دفترچه خاطراتهمه

دنیای کودکی/ ماجرای نقل مجانی و نقلی با دو برابر قیمت!

جلیل زارع|
نمی دانم چند سالم بود. ولی چون هنوز به مدرسه نمی رفتم، پس قطعا کم تر از شش سال سن داشتم.به اتفاق برادر کوچک ترم به قصد خرید تنقلات، راهی قنادی جواد( توی ده- رو به روی نانوایی فرهاد)شدیم. برادرم، یک سکه ی یک قرانی(یک ریالی) داشت. با آن یک نقل قلمی خرید. من هم یک سکه ی دو زاری(دو ریالی) داشتم و یک نقل قلمی خریدم. جواد، بقیه ی پولم را پس داد. البته همان سکه ی یک قرانی را که برادرم به ازای دریافت نقل به او داده بود.


در راه بازگشت به خانه، برادرم گفت: یک قران مرا پس بده.گفتم: کدام یک قران؟ گفت: همان که جواد بهت داد. گفتم: آن که بقیه ی پول خودم بود. گفت: نه… مال منه. جواد پول من را بهت داد.پول مرا بده. برو پول خودت را از جواد بگیر. هر جه سعی کردم به او بفهمانم که تو با یک قرانت، نقل خریده ای و آن پول دیگر مال تو نیست و من هم چون دو زار پول داشته ام، حالا این پول مال من است نه تو، برادرم متوجه نمی شد و حرف مرا نمی پذیرفت.

عاقبت هم روی زمین نشسته، شروع به گریه و زاری و فریاد زدن کرد که: پولم را بده. پول خودم است. برو پول خودت را از جواد بگیر… مردم هم که ما را می دیدند و دلشان به حال برادرم می سوخت، می گفتند: جونمرگ شده(جوانمرگ شده) کاکات(برادرت) را اذیت می کنی و پولش را نمی دهی؟من هم که دیدم همه حق را به برادرم می دهند، کم کم باورم شد که برادرم راست می گوید و پول مال اوست. به ناچار سکه ی یک قرانی را به او دادم و با هم راهی خانه شدیم.
حالا او شاد و شنگول در حال خوردن یک نقل مجانی بود و یک قران هم داشت و من یک نقل دو زاری می خوردم و هیچ پولی نداشتم !

2 دیدگاه

  1. عجب برادر زرنگی داری اقای زارع اون از نقل پرچمی نصف کردنش این هم از بقیه پول خواستنش منتظر بقیه خاطراتتان هستیم زنده وسلامت باشید

  2. ممنون کوروش جان…عیدتان مبارک. اگر عمری باقی باشد, چشم… حالا حالا ها با شما دوستان عزیز و سایت حرف ها دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا