رمان(قلعه داریون)

رمان قلعه داریون | قسمت هفتاد و سوم

نوشته:جلیل زارع|

جاسوسان، اخبار تصرف شیراز توسط فرستادگان ابراهیم شاه و ورود رضاقلی بیگ به آن جا را به اطلاع فرهاد رساندند. همین طور، تدارک قشون توسط صاحب اختیار سابق فارس در شهرهای دیگر مملکت فارس را برای حمله به شیراز به منظور عقب راندن فرستادگان ابراهیم شاه از شهر.

فرهاد که فکر نمی کرد رضاقلی بیگ به جای بازگشت به تهران، مستقیما به اصفهان رفته، از آن جا همراه با قشون تقی خان بقایری و میرزا حسین خوئی، راهی شیراز شود، خطر را به طور جدی احساس کرد و به فکر راه چاره افتاد. این بود که فورا نزد محمد حسن خان قاجار رفت. موضوع را با او و همسرش جیران در میان گذاشت و مجددا درخواست قشونی برای رفتن به شیراز و دفاع از داریان کرد.

باز هم اول، این جیران بود که فرهاد را از این کار منع کرد. او از خان اجازه خواست و رو به فرهاد کرد و گفت : « قبلا هم گفته ام هرگونه قشون و قشون کشی از ناحیه ی ما به هر کجای ایران، شورش قلمداد می شود و کار را از این هم که هست خراب تر می کند. از آن گذشته، با وجود تصرف شیراز توسط فرستادگان ابراهیم شاه و قشون آماده ی پیکار تقی خان بقایری و میرزا حسین خوئی، شما چگونه می توانید با رضاقلی بیگ وارد جنگ شده و او را از حمله به داریان بازدارید ؟ »

فرهاد گفت : « پس شما می فرمایید من دست روی دست بگذارم تا رضاقلی بیگ، هم مردم زادگاهم را از دم تیغ بگذراند و هم ستاره را تصاحب کند ؟ »

ghaledaryon

جیران گفت : « من چنین حرفی نزدم. منتها هر کاری راه خودش را دارد. »

محمد حسن خان رو به همسرش کرد و گفت : « نقشه ای دارید ؟ »

جیران گفت : « بله. اگر خان اجازه بفرمایند، عرض می کنم. »

محمد حسن خان گفت : « فرهاد حق دارد. نمی تواند دست روی دست بگذارد و شاهد باشد تا آن ملعون به نیات شوم خود برسد. حالا شما بگویید چه نقشه ای در سر دارید ؟ چه طور می شود بدون قشون و قشون کشی مانع حمله رضاقلی بیگ به داریان شد و مردم داریان را از شر این نابکار حفظ کرد ؟ »

جیران گفت : « باز هم فرهاد باید با همان عده ی اندک نیروهای اطلاعاتیش پنهانی راهی شیراز شود و به کمک صاحب اختیار سابق فارس به شیراز حمله ور شده فرستادگان ابراهیم شاه را از شیراز دور کند. این طوری خود به خود شر رضاقلی بیگ هم موقتا از سر مردم داریان و ستاره کوتاه می شود.»

محمد حسن خان، نقشه ی همسرش را پسندید و گفت : « فعلا چاره ای جز دست زدن به راه های پیش گیرانه نداریم. انشاءالله به زودی با پیروزی شاهرخ میرزا بر ابراهیم شاه، نابودی رضاقلی بیگ هم حتمی است و شر او برای همیشه کوتاه می شود. »

فرهاد، سکوت کرد و جیران رو به خان کرد و گفت : « چاره ای جر این نیست. من مطمئنم با افراد کار کشته ای که در اختیار فرهاد است و درایت و هوشیاری او که تا کنون ثابت کرده است فرمانده ی لایقی است، همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود. »

بعد، رو به فرهاد کرد و گفت : « شما ماموریت های دشوارتری را با موفقیت پشت سر گذاشته اید و ثابت کرده اید در مواقع بحرانی فرمانده ی لایقی هستید؛ خنثا کردن نقشه ی شوم رضاقلی بیگ که در برابر اراده ی قوی شما چیزی نیست. فقط باید با احتیاط کامل و دست به عصا کارها را پیش ببرید. »

فرهاد، می دانست که سخنان جیران، عاقلانه و منطقی است و در این شرایط، راه دیگری ندارد. این بود که موافقت خود را با این نقشه اعلام کرد و از خان اجازه خواست با نیروهای اطلاعاتی تحت امرش هر چه زودتر راهی شیراز شود.

خان، اجازه داد و از فرهاد خواست مرتب توسط افرادش او را در جریان چند و چون کار قرار دهد . سپس رو به جیران کرد و گفت : « بهتر است پیکی هم روانه ی مشهد کنیم و شاهرخ میرزا را از خطر جدی شیراز آگاه کنیم تا در صورتی که همه چیز آن طوری که شما پیش بینی می کنید، ختم به خیر نشود با حکم شاهرخ میرزا، قشونی را به کمک فرهاد بفرستیم. این طوری دیگر قشون کشی به شیراز هم شورش قلمداد نمی شود. »

فردای آن روز، پس از طلوع آفتاب، فرهاد به اتفاق نیروهای اطلاعاتی تحت امرش یک بار دیگر راهی شیراز شد.

3 دیدگاه

  1. سلام. آیا رمان همان طور که از اسم آن پیداست در مورد داریون شماست؟ اگر این طور باشد برایم خیلی جالب است که یک داریونی رمانی به این بلندی در مورد شهر خود بنویسد. من هنوز هیچ قسمتی از رمان را نخوانده ام. دوست دارم از اول شروع کنم به خواندن. به آرشیو قسمتهای گذشته مراجعه کردم ولی قسمتهای قبل از 46 را نیافتم. برای دسترسی به همه قسمتها چکار باید بکنم؟

  2. عشق روز افزون من از بی وفاییهای اوست
    میگریزم گر به من روزی وفاداری کند…….

  3. سلام سمیه خانم …

    همان طور که حدس زده اید، این رمان کم و بیش در مورد داریون است. رمان و شخصیت های آن فعلا در قلعه داریان سیر می کنند.

    قبلا در نزدیکی داریون فعلی، قلعه ای با این نام سر پا بوده است که در گیر و دار جنگ هایی با عنوان “جنگ های نهضتی” به طور کلی از بین رفته است. حدود دو دهه بعد، “قلعه ی داریون” توسط مالکی به نام “کل محمد قلی خان” در کنار خرابه های قلعه داریان بنا می گردد و بعد هم قلعه نقیبی و …. متاسفانه در حال حاضر هیچ اثری از هیچ کدام از این قلعه ها باقی نمانده است.

    اگر عمری باقی بماند، در فصول دوم و سوم این رمان، به قلعه های داریون و شخصیت های مربوط به این قلعه ها نیز پرداخته خواهد شد.

    فعلا برای دسترسی به قسمت های قبل از 46 رمان، می توانید از طریق گزینه ی “جستجو” ی سایت، اقدام کنید.

    از این که به این رمان علاقه نشان داده اید از شما داریون نمایی عزیز ممنون و سپاسگزاریم.

    باقی بقایتان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا