دفترچه خاطرات

مدرسه ای پر از گل محمدی

یوسف بذرافکن|

چه روزگار خوبی بود ،دوران کودکی و مقطع دبستان . فصل بهار که می شد مدرسه حقیقت جو غرق گل می شد ،بوی عطر گل محمدی از دور به مشام می رسید ،باغچه مدرسه پر از گل های محمدی می شد ،اردبیهشت ماه که فرا می رسید همه بچه ها خود را داخل بهشت احساس می کردند.

طروات و شادابی کودکی با طراوت فصل بهار و گل های محمدی در هم می آمیخت .کسی جرات نمی کرد به گل های زیبای روی شاخه ها دست درازی کند ، فقط اجازه داشت از دیدن آنها لذت ببرد واز بوی آن مشام خود رامعطر کند . خدا رحمت کند مرحوم مش لیلا(خدمتگزار مدرسه) ،چقدر به گلها و باغچه می رسید .کاش باز هم دوران کودکی باز می گشت و دوباره آن باغچه پر از گل های محمدی را می دیدم !

8 دیدگاه

  1. سلام یوسف جان…

    ممنون از حس و حالی که با یاد کردن از گذشته در ما ایجاد می کنید. واقعا ممنون…

    هر چند دوران کودکی دیگر هرگز باز نخواهد گشت ولی کودکانِ امروز هستند و باید فضا را برایشان معطر و شاد کرد.

    خوش به سعادتتان که هنوز هم با بچه ها مانوسید. مطمئنا بچه ها نیز قدردان زحمات امثال شما فرهنگیان وظیفه شناس هستند.

    باقی بقایتان …

  2. درپشت سرم گرفته بودم… رو شد
    پيغمبر مهربان ِگلها … او شد
    بر بوي گل محمدي صد صلوات
    چون خانه ي ما به يمن او خوش بو شد

  3. از مش لیلا خیلی خاطره دارم …روحش شادیادش گرامی
    اما نمدونستم سرای دار مدرسه پسرها هم بوده…..

  4. سلام …

    دوران ابتدایی رو تو مدرسه ی حقیقت جو گذروندم. مدرسه ای پر از گل و گیاه. دو تا فراش ( خدمتگزار مدرسه ) داشت. آقایان دشتی و منصور. منصور، بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. اگه اشتباه نکنم مش لیلا همسر منصور همت کرد و علاوه بر خانه داری و تربیت فرزندان به جای شوهر مرحومش شد فراش مدرسه و نان آور خانواده. مثل شوهرش، زن سخت کوش و زحمتکش و مهربانی بود.

    یه فراشِ زنِ دیگه هم تو داریون بود. فکر می کنم مش لیلا همون همسر مرحوم منصور بود. هر چی فکر می کنم اسم اون یکی دیگه رو به خاطر نمیارم.

    خدا مش لیلا و همسرش را بیامرزد.

  5. مش فاطمه فراش مدرسه ولی عصر بود اما اسم شوهرش ونمیدونم….اگه اشتباه نکنم بردجی بودند…روحش شاد

  6. سلام علیکم
    زن زحمت کش دیگری که خدمتگزار مدرسه بود مرحومه مش فاطمه همسر شهباز زارع بود خداوند انها را بیامرزد و حق آنها را برداریونی ها حلال کند

  7. سلام …

    از آقای بذرافکن و یلدا ممنونم که کمک کردند نام مرحومه مشهدی فاطمه را هم به خاطر بیاورم. ایشان و فرزندان بزرگوارشان را می شناسم. داماد ایشان جناب آقای اسکندر بهمن نژاد، دوست دوران دبستانم است. اسکندر بهمن نژاد، برادر آقای علمدار بهمن پور است که زمانی مدیر همین دبستان حقیقت جو بود.

    باقی بقایتان …

  8. عجیب سخت است که باور کنم پسر بچه ها به بوی معطر آنها قناعت کرده باشند!
    خدا رحمت کند مش لیلا و مش فاطمه را…

پاسخ دادن به نازنین لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا