دفترچه خاطراتهمه

دفترچه خاطرات/یادی از کتابخانه ولی عصر(عج) داریون

یوسف بذرافکن|

حتما همه بچه های اوایل انقلاب به یاد دارند، کتابخانه ای کوچک و مثلثی شکل که کنار درب حسینه ولی عصر (عج) واقع شده بود .

اعضای کتابخانه قبل از باز شدن کتابخانه در حالی که کتابهای قبلی خود را در دست داشتند جلو کتابخانه صف می کشیدند .

شاید کمتر کسی بود که عضو کتابخانه نباشد ! آنقدر تعداد اعضای کتابخانه زیاد بود که سه روز به پسران و سه روز هم به دختران اختصاص یافته بود . مسئولین کتابخانه چند نفر بودند ، شیروان بذرافکن و چند نفر دیگر کتابها را تعویض و ثبت می کردند.

دفتری هم برای خلاصه نویسی و نتیجه گیری کتابها اختصاص یافته بود . آن موقع من اول یا دوم راهنمایی بود من وآقای علیرضا کشاورز از اعضای فعال کتابخانه بودیم .

https://daryonnama.ir/wp-content/uploads/1041.gif

https://daryonnama.ir/wp-content/uploads/1111.gif

بیشتر کتابهای مذهبی ، سیاسی و داستانهای محمود حکیمی را مطالعه می کردم تا قبل از آنکه کتابم را کامل نخوانم لب به غذا نمی زدم . یادم است یک مرتبه به خاطر عضویت در کتابخانه وخلاصه نویسی یک دوره کتاب بیست جلدی زندگی پیامبراسلام (ص)را جایزه گرفتم و این بهترین جایزه زندگی من بود .

تا آنجایی که یادم هستم این کتابخانه را آقای فریدون درویش زاده از دانشجویان انقلابی جهاد سازندگی راه انداخته بود و آقایان سهراب مجرد و حسین رضا زاده هم در آن فعالیت می کردند .

بعد ها آقای محمد بیضایی که معلم انقلابی دهه شصت بود مسئولیت آن را به من سپرد و من با کمک آقای کشاورز و شهید نادر خوش نژاد آن را اداره می کردیم .

شهید خوش نژاد از دستمزد خود برای اعضای فعال کتابخانه جایزه خریداری می کرد .شهید خوش نژاد قبل از شهادتش آخرین روزهای زندگیش را در کتابخانه سپری کرد ا برای بچه ها هدیه خرید اری کرد و روی آن با دست خط خود نوشت .

مدتی من اداره کتابخانه را آقای جلال بذرفکن سپردم ایشان هم ضمن اداره کتابخانه از محیط کتابخانه بر ای مطالعه حداکثر استفاده کرد . این کتابخانه را کتابخانه ابوذرنامگذاری کرده بودند و مدتی هم به کتابخانه شهید سلطانی تغییر نام پیدا کرد .

اما ما به دلیل آنکه در کنار حسینه بود بنام کتابخانه ولی عصر (عج) نام گذاری کردیم . یکی از اعضای فعال کتابخانه دانش آموزی هشت ساله بود که به دلیل همسایگی مادرش دست او را به دست من می داد تا اورا به همراه خودم به کتابخانه ببرم و آن کودک فعال و باهوش کسی نبود مگر محمد امین زارع .

بعد از بنا شدن مسجد امام محمد تقی علیه السلام ما کتابخانه را به مسجد منتقل کردیم که از قضای روزگار بازهم سهم کتابخانه یک اتاق مثلثی شکل در مسجد بود.

بعدا آقای عبدالرضا شکری هم آمد و دوران طلایی دهه هفتاد و فعالیت هئیت قاسم ابن الحسن (ع) ، کانون مسجد و پایگاه مقاومت جواد الائمه (ع) آغاز شد که پرداختن به آن مجال دیگری می طلبد .

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا