گزارشهمه

نگاهی به گویش قدیم داریون؛ از «آلوپسکی» و «چکک» تا «بینتی کردن» و «شیگر»!

آچق : خلوت
آلو پسکی : جستن سیب زمینی در زمین های تازه برداشت شده
ازی بدزی : از این به بعد
الشت : عوض کردن
الوک ( با صدای کشیده ی اول ) : بادام کوهی
اوریت : کندن پر و مو از مرغ و کله پاچه با آب داغ
اوسین : چنگال یا شانه ی کشاورزی
اوشه : حیاط. به نظر می رسد مخفف آشیانه باشد.
اوشی : آبشی. چاه فاضلاب
او کرون : کندن بخش های خوردنی خیار سبز و هندوانه با کشیدن قاشق روی آن
بادوک : مغرور
بلازه : زبانه ی آتش. گرفته شده از واژه ی انگلیسی bolaze به همین معنا
بلنگ : خیار سبز
بلیو : پوشش حصیری سقف از جنس برگ نی
بودون باش : مطمئن باش. داننده باش. یقین داشته باش
بی قضا : دور از بلا
بیله : طایفه، گروه
بیم : تیر آهن
بینتی کردن : سراغ گرفتن، مواظبت کردن گه گاه و سرزدن به کسی یا چیزی
پچل : کثیف
پسکو : طناب باریک پنبه ای که معمولا در لبه های قالی به کار می رود
پق : برآمدگی کوچک زمین بر اثر فشار روییدنی ها
پلاج : سمج، پیله، کسی که به چیزی گیر می دهد
پله جو : نیم جویده
پوشن : رختخواب
پیتیر : ذره ای از چیزی
پیرسوک : پرستو
پیرنکش : ژاکت
تابری : میان بر
تخار : کم ترین صدا
تو کجکی : مو گیر
تیسک : کوچک و ریز
جرن جنگو : جقجقه، اسباب بازی کودکان
جلت ( به ضم “ج” و تشدید بر روی “ل” ) : کیسه ی بافته شده از برگ نخل که در آن خرما می ریزند
جوقن : هاون سنگی
جیکیله : جوجه
چکک : سوسک
چولوس : چوب نیم سوخت
خرگ : زغال افروخته
خوش نه خودی : بدون علت
دس پلچکو : دست آلوده کردن غذایی
دلنکوز : آویزان
دو کرپا : روی دو پا نشستن
دولوچه : ظرف چرمی مخروطی شکلی که برای خنک نگه داشتن آب از پوست بز ساخته می شد و سه پایه ی چوبی داشت
رچو : در هم
زلیبی : زولبیا
سالکو مالکو : به ندرت
سرانداز : چادر
سکل : استخوان
شاپلاق : سیلی
شربتین : نوعی کاسه کوچک
شکفت : غار
شولوبولو : درهم و نامشخص، اوضاع درهم برهم
شیگر : شوهر
صبا : فردا
غوزه ( تشدید بر روی “ز” ) : غنچه
فیق فیقک : سازی که با ساقه جو و گندم می سازند
قلونی : مفت، بی فایده
قوطور : نوعی بازی دو یا چند نفره با ریگ
قی لی وی لی : پیس رفتن چشم
قیت : ابدا، اصلا، هیچ
قیماق : سرشیر
کبله : پوسته ضخیمی که بر زخم بسته می شود
کچک : زلف کوتاه که تا نیمه صورت آمده باشد
کچه ( با حرف “چ” مشدد ) : چانه
کرامندی : ارزش داشتن
کرکو : نوعی از صیفی جات شبیه طالبی
کرکیت : وسیله کوبیدن نخ ها در قالی بافی، شانه، دفتین
کرنجال : خرچنگ
کرنگ : نارس، کال
کفشک : دمپایی
کفی: بیابان، دشت
ککه (” ک” دوم مشدد است ) : سرفه
کل کلیتی : بلدرچین
کلکو : پسرو. لفظی است که هنگام نارضایتی از عملکرد پسران
کنار ( به ضم “ک” ) : دامن قبا، قسمت پایین پیراهن
کودی : کدو
کوروشه : ۱ – خیار سبز بزرگ ۲ – گندم های درشت همراه با پوست اولیه که هنگام پاک کردن گندم به علت درشتی از بقیه جدا می شود
کولور : ساقه خشک شده گندم که پس از برداشت گندم بر جای می ماند
کولوک : ظرف سفالی روغن
کولون : قفل بسیار بزرگ در حیاط
گاس : شاید
گالفس : تنبل
گت : بزرگ
گتک : نان تیری بزرگی که ضخامت آن دو برابر نان معمولی باشد
گربیدن : گریه کردن
گربه نوروزی : کرم کوچک رنگارنگ کرک دار که اوایل بهار متولد می شود و سپس به پروانه تبدیل می گردد
گهر پسین : عصر، نزدیک غروب
گردله : قلوه گوسفند، کلیه
گهر کردن : دست از کار کشیدن برای استراحت یا غذا خوردن
گزه ( حرف “ز” مشدد است ) : دندان گرفتن
گل ملقه : غلط خوردن روی زمین
گل میخ : میخ بزرگ
گولوفه : چیزی که گلوله ای جمع شده باشد
گولوپ : لامپ
گولور : نخ های روی هم پیچیده و گلوله شده در قالی بافی
لاله : بوته
لب تخت : بشقاب
لردی : دور
لیوه : بی دست و پا
مجومه ( با صدای کشیده ی اول ) : سینی بزرگ، طبق
مرزنگ : مژه
مرق : ریس برنج
مروا زدن : به فال بد گرفتن
مکینه : ۱ – ریش تراش ۲ – آسیاب و دستگاه تبدیل شلتوک به برنج
موری : مور، مورچه
موینه : دختر در مقام ترحم، مخفف مادینه
نادل گرون : ناراضی
نخسی : خسته نباشی، نه خسته
نرتله : گنده، بزرگ و زمخت
نرگد : گنده، بزرگ
نقل پیرزن : شکر پنیر
نگرت : نکبت، کثافت
نمه : از واحدهای وزن حدود ۱۰۰ گرم
وزوزنگ : نوعی حشره که صدای بال هایش وزوز ایجاد می کند
وقه : واحد وزن تقریبا برابر با ۴۰۰ گرم، یک هشتم من
ولولا : بی تابی، آشوب دل
ویساک : بایست، فعل امر از ایستاد
هاپولوک : نوعی رستنی خودرو که بدون هیچ گونه شکوفه و برگی می روید
هتکو : تلاش زیاد
هدله : نوعی رقص زنانه
هردم بیل : بدون نظم و قاعده. هر چه دم بیل آید.
هرس : تیر چوبی
هرفت : حسابی، زیاد. از این واژه برای کتک زدن و خوردن به کار می رود
هلا هلا ( حروف ” ل” مشدد است ) : به طنز: مفت و مجانی
همبار : یواش، خیلی آهسته
هم خو: هوو
همه گلی : همگی با هم
هیلو : تاب
هیله : بسیار کم
هیلینقو ( هرنقو) : آلاکلنگ،
یخدون : چمدان چوبی. بیش تر یقدون گفته می شود.
یلختری : با یک پا رفتن
یه کرتی : یکبارگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا