اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون | قسمت 101: ادامه آداب و رسوم ملی و محلی داریون

زن ها نان شیرین می پختند و سبزه می کاشتند. خانه تکانی می کردند و هر چیز شستنی را می شستند و به پیشواز عید می رفتند.

به کوشش: جلیل زارع

• عید نوروز
مفصل ترین عید سال که با شکوه هرچه تمام تر برگزار می شد، عید نوروز بود. از یک ماه پیش از عید، حال و هوای مردم عوض می شد. به ویژه کودکان که برای چنین عیدی لحظه شماری می کردند. زیرا هنگام تعطیلی و عیدی گرفتن و لباس نو پوشیدن و گشتن و شادی کردن واقعی بود.
پرستوها می آمدند و دنبال لانه می گشتند. بازگشت آن ها نیز نشاط آور بود. زیرا پیام آور بهار بودند. آن ها بین مردم محبوبیت خاصی داشتند. در اعتقادات عامه، گنجشکان دولوچه1 امام حسین (ع) را پاره کرده بودند و پرستوها آن را دوخته بودند. صدای آن ها برای مومنان یادآور سوره فیل بود و برخی معتقد بودند که آن ها اصلا همین سوره را می خوانند. بنابراین لانه آن ها را خراب نمی کردند. بازگشت آن ها برای کودکان و نوجوانانی که با طبیعت و زیبایی آن پیوند درونی داشتند دل انگیز بود و شادی عیدشان را دوچندان می کرد.
زن ها نان شیرین می پختند و سبزه می کاشتند. خانه تکانی می کردند و هر چیز شستنی را می شستند و به پیشواز عید می رفتند. چند روز پیش از آمدن نوروز، تخم مرغ رنگ می کردند و پیکک2 درست می کردند. آن ها معمولا پس از پایان کارهایشان به طور دسته جمعی هَدِلَه3 می کردند و با شادی و کِل می خواندند: «گلی گلی دسته آی بله / تو خونه نشسته آی بله.»4
پیش از عید بره ها را با حنا رنگ می کردند. خانه ها نونوار می شد. زیرا مردم آن ها را گِل اندود می کردند و دستی به روی آن ها می کشیدند. آن ها که توان و حوصله بیش تری داشتند خانه را با گچ “سفید” می کردند و سیاهی های یک ساله را از چهره اتاق ها می زدودند.
از جمله کارهایی که چند روز پیش از عید نوروز صورت می گرفت این بود که برزگران بین خود پولی جمع آوری می کردند و برای ارباب گوسفندی می خریدند و به خانه او می بردند. ارباب نیز برای هر یک از آنان مقداری برنج و روغن می فرستاد. بردن این هدیه نیز وظیفه ی همسر او بود. از آن جا که مردم توان مالی کمی داشتند کم تر دست می داد که شبی گوشت و پلو داشته باشند. از این رو شب عید با برنجی که هدیه شده بود فرصت مناسبی برای خوردن شام خوشمزه به شمار می رفت.
یک روز پیش از نوروز در اصطلاح عامه “عَلَفِه” نام داشت. در این روز سر در حیاط و تمام اتاق ها با دسته های گندم سبز به نشانه ی طراوت و سرسبزی و آمدن بهار زینت داده می شد. این ساقه های سبز، بر جای می ماند تا با سال دیگر و آمدن بهار دیگر سبزه نورس از راه برسد و جای آن ها را بگیرد.
نیز در چنین روزی از رفتگان خاک نیز یاد می شد، برای این کار شیربرنج می پختند و بین همسایگان پخش می کردند. آن ها نیز پس از طلب آمرزش برای روح اموات، ظرف را خالی می کردند و در آن برگ سبز یا نبات یا پارچه سبزی می گذاشتند و پس می دادند.
رسم بود که شب عید هر کس خانه خودش باشد و می گفتند کسی که چنین کاری نکند تا پایان سال خانه نخواهد بود. یا اگر هنگام “سال تحویل” به هر کاری مشغول باشد و اصطلاحا سال بر او تحویل شود تا پایان سال گرفتار آن خواهد بود.
با نزدیک شدن ساعت تحویل سال، همه ی اعضای خانواده هر جا که بودند خود را به خانه می رساندند. دور سفره هفت سین که با قرآن و آینه زینت شده بود جمع می شدند و برای نو شدن سال، لحظه شماری می کردند. اگر تحویل سال، نیمه شب بود تا آن هنگام بیدار می ماندند. با هم خوش و بش می کردند و تخمه هایی را که قبلا خودشان بو داده بودند می شکستند و روبوسی می کردند و سال هایی خوب را برای هم آرزو می کردند. اگر تحویل سال، روز بود بلافاصله دید و بازدیدها شروع می شد. ابتدا به خانه بزرگ ترها می رفتند. در این حال کوچه ها پر از رفت و آمد می شد. چهره ها خندان و لب ها مهربان بود. همه به هم تبریک می گفتند و روبوسی می کردند. در این میان شرط قوم و خویشی در کار نبود. گویی همه اعضای یک خانواده اند.
کودکان با لباس های رنگین و بزرگ ترها با لباس های نو آمد و شد داشتند. اگر کسی لباس نو نداشت همان لباس پیشین را می شست و سعی می کرد تمیزتر از روزهای دیگر باشد. کینه و کدورت ها نیز تا حد زیادی از دل ها شسته می شد و صلح و شادی همراه بهار به خانه ی دل ها وارد می شد. برای آنان که مدت ها با قهر بودند عید نوروز فرصت مناسبی بود که آشتی کنند. این آشتی کردن تقریبا اجباری و الزامی بود. بدین منظور اطرافیان دست به کار می شدند و کوچک تر را به خانه ی بزرگ تر می بردند. او نیز با احترام برخورد می کرد و بر خود واجب می دانست که تابع خواست جمع باشد و با او صلح کند و سپس به خانه ی او برود. در این میان نقش ریش سفیدان قوم بسیار مهم بود و حرف آنان بسیار خریدار داشت. اختلاف های بزرگ با پا در میانی آنان از بین می رفت و زمینه ی تفاهم ایجاد می شد.
خلاصه کم تر کسی بود که آمدن عید نوروز او را شاد نکند. به ویژه آن که صدای ساز و نقاره مجال در خود فرو رفتن را به کسی نمی داد. سیزده روز نوروز خانه ها و کوچه ها و سر گذرها شاهد نوازندگی هنرمندان محلی بود که از آنان دعوت می شد بنوازند و پولی هم هدیه بگیرند. می نواختند و دل ها را شاد می کردند و عید را حال و هوای دیگری می دادند. از این راه خود نیز به نوایی می رسیدند.
از جمله تفریحات مردم در سیزده روز نوروز گشت و گذار در کوه و دشت و چیدن سبزه های خوردنی و دُمبَل5 و قارچ بود. سراسر خیابان درختی – که بعدا به آن اشاره خواهد شد – نیز پر می شد از تاب های بلند و مردم کوچک و بزرگی که فارغ از تمام مسایل زندگی روزهایی را با شادی می گذراندند.
• پانوشت:
1- دولوچه: ظرفی مخروطی شکل با ظرفیت تقریبی 15 لیتر، ساخته شده از پوست بز که با سه پایه چوبی روی زمین قرار می گرفت و آب را خنک نگه می داشت.
2- برنجک
3- هَدِلَه: نوعی رقص زنانه که دست ها را به هم می دادند و با تشکیل یک حلقه با نظم و ریتم خاصی می رقصیدند.
4- بخشی از یک شعر محلی که در هدله خوانده می شد.
5- نوعی رستنی از گونه ی قارچ ها به شکل سیب زمینی که در فصل بهار در زمین های بکر جنوب کشور می توان یافت. پیدا کردن آن نیاز به مهارت خاص دارد. زیرا از زمین بیرون نمی آید و تنها برآمدگی اندکی ایجاد می کند یا سنگ ها را کمی حرکت می دهد. از این رو یافتن آن جاذبه ی خاصی دارد. در باور عامه، روییدن آن با بارش باران اول پاییز و رعد و برق ارتباط نزدیک دارد و معمولا همین طور هم می شود.

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی آداب و رسوم ملی و محلی داریون (سیزده به در)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا