اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت یکصد و پانزدهم: ادامه ی واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی / حرف “ب”

بِدِس: وجب. در لغت نامه ی معین به صورت “بِدِس” ضبط شده است. شکل دیگر آن “بِلِس”. در اصل “بلست” نیز بین مردم رواج داشته است.

به کوشش: جلیل زارع

• حرف “ب”
با بیریز: تند و سریع، قید فعل آمدن یا رفتن
بابا سیل: بیماری بواسیر
بابینک: بابونه
بادالو: دارای ورم، صفت انسانی که بدن او ورم کرده باشد.
بادقپون: نوعی پرنده مانند پرستو، باد خورک
بادوک: مغرور، متکبر
باررفتن: سقط شدن بچه
بارهشتن: گذاشتن ظرف پخت و پز روی اجاق، مجازا غذا پختن
بالا: وقتی با ضمیر شخصی همراه می شود معنای “به خاطرِ” می دهد: بالای تو: به خاطر تو
بالاداری: طرفداری، هواداری
بالاکه: رف، تاقچه ی کوچک بالای دیوار
بال: گوشه ی چیزی مانند چادر، لباس و مانند آن
بالین: هواپیما، بالن
بَبَه: بچه، خطاب به فرزند توام با مهربانی
بُتِ گولی: بیخ گلو
بُتُم: بتمرگ. ظاهرا فعل امر است از مصدر تمبیدن: فرو ریختن دیوار
بِجِشک: گنجشک. در مرزبان نامه به صورت “بِنجشک” دیده می شود: این مرد در خانه نشسته بود. بنجشکی از روزن در پرید. (مرزبان نامه، خطیب رهبر، ص 499)
بَچ زدن: رشد مجدد گیاه به صورت دسته ای. شاید بچه های گیاه منظور باشد. در انگلیسی batch به معنای دسته است؛ شاید از آن جا گرفته شده باشد.
بَچ گولی: بیخ گلو. بَچ گذاشتن خِرِ کسی: دست بیخ گلوی کسی گذاشتن
بُخبُنجَه: نوعی سبزی خودرو و خوردنی که نورس آن را خام و با نمک می خورند.
بِختر: بهتر
بِدِس: وجب. در لغت نامه ی معین به صورت “بِدِس” ضبط شده است. شکل دیگر آن “بِلِس”. در اصل “بلست” نیز بین مردم رواج داشته است.
بُر: دسته، گروهی از حیوانات
بُرجَه: پوشش آبچک مانندی روی دیوار که با خار و نی ساخته می شد.
بَرخوردن: آبستن شدن گاو و گوسفند
بَردادن: جفت دادن گاو و گوسفند
بَرزدن: شیوه ای مانند قرعه برای انتخاب یا مشخص کردن کسی یا چیزی
بِرشته: ذرت و برنج باز شده بر اثر حرارت
بَرشدن: حالتی که زبان با خوردن میوه نارس می یابد. گس
بِرشدن: خیره شدن. براق شدن
بِرشُندن: سرخ کردن
بَرقاشی: بر آفتاب. این واژه بی ارتباط با برق عربی به معنای نور، روشنایی و “بَرقَشَه” به معنای رنگارنگ کردن نیست.
بَرَقش: درخشش، بازتاب نور از چیزی
بَرَک: زَهره
برگشتن: هنگامی که با رنگ به کار می رود به معنای تغییر کردن رنگ است.
بَرم: آب بند. چیزی که جلو آب را بگیرد.
بُرمَه: علوفه ی خشک شده برای حیوانات
بر معنا: به طور کلی
بُروک (بوروک): دختر درشت هیکل مجردِ پا به سن گذاشته. این واژه در اصل عربی است. بورک: جمع بَرَک به معنای شتر (جامع نوین)
بُرون: اصطلاحی است گرفته شده از بریدن. به معنای هر سری از درو یونجه، گندم و جو. برون افتادن بر کسی: عقب ماندن او در درو، که آن را بدشگون می دانستند.
بُریدن: وقتی با خانه به کار می رود، به معنای دزدیدن وسایل خانه است.

• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی / ادامه حرف “ب”)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا