گزارشهمه

دیدار با خانواده آزاده داریونی در یک شب مهتابی

عکس و گزارش:عبدالله کاظمی|

کار داشتم می خواستم برم شهر اما نشد انگار خیریت داشت رفتم مسجد بعد از نماز عشا معراج سیاهی گفت: “هر کی وقت داره بیاد بریم منزل آزاده شهید مراد مهردادی “گویا سالروز بازگشت اولین گروه آزادگان سرفراز به کشورمون بوده 10-15نفری شدیم از درب منزل که وارد حیاط شدیم اولین کسی که به استقبال اومده بود یه پسر نوجوون بود حدس زدم نوه شهید باشه نفر دوم پسر کوچک مرحوم بود نفر سومم پسر ارشد مرحوم بود به گرمی از ما استقبال کردند.

دم در هال همسر شهید ایستاده بود و از ما تشکر میکرد و خوش آمد میگفت وارد شدیم و دور تا دور نشستیم من هم اول سالن نشستم یکی که یادم نیست کی بود به پسر مرحوم گفت یک قرآن بیاورید عبدالرضا پسر ارشد مرحوم بلندشد یک قرآن آورد که توی یک جلد پارچه ای بود یک قرآن قدیمی یادگار دوران اسارت هشت ساله شهید مرحوم مهردادی.
پسر کوچک مرحوم گفت که پدرم در موقع اسارت قرآن خواندن یاد گرفته بود بعد جعفر بذرافشان سوره مبارکه یاسین را خواند  و همه فاتحه ای خوندند.

رفتم کنار پسر کوچک مرحوم نشستم ازش اجازه گرفتم چند تا عکس بگیرم واسه سایت داریون نما به گرمی پذیرفت و کمی از پدرشهیدش برام گفت گفت که پدرش جمعی تیپ المهدی عج لشکر فجر بوده فروردین سال62 از طریق بسیج به منطقه فکه اعزام میشه و تو عملیات والفجر یک صبح یکی از روزای اول اعزام با 10-20 نفر دیگه اسیر میشن میون صحبتاش یه چیزیم گفت که خیلی حرفه ،گفت که شهید موقع اسارت سالم بوده و با هفتاد درصد جانبازی از اسارت برمیگرده هفتاد درصد جانبازی یادگار هشت سال اسارت اردوگاههای مخوف موصل یک  وموصل دو و تکریت
آخرای جلسه بود پسر ارشد شهید از همه مهمونا تشکر کرد  از پسر کوچکش پرسیدم یه چیزی از شهید بگو گفت فقط روحش شاد.

9 دیدگاه

  1. سلام جناب آقای کاظمی عزیز….
    ممنون از شما، آقایان سیاهی و بذرافشان و سایر عزیزانی که دست به این اقدام به جا و پسندیده و این گزارش زیبا زدید.
    راستش را بخواهید با خواندن این گزارش پرسشی در ذهن من جان گرفت: آزاداه ی عزیز، مهرداد مرادی که با هفتاد درصد جانبازی به میهن اسلامی بازگشتند، چگونه و کی به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند ؟ پرسش دیگر این که ، این شهید بزرگوار، چگونه و از چه ناحیه ای مجروح و جانباز شده اند…..

    خدا این شهید آزاده ی جانباز را با شهدای کربلا قرین و شفیع ما در روز واپسین گرداند. اگر بار دیگر خانواده ی ایشان را ملاقات کردید، سلام این حقیر سراپا تقصیر را برسانید و از آن ها حلالیت بطلبید که حتی شهدا، آزادگان و جانبازان منطقه ی داریون را نمی شناسم، چه رسد به این که مواقعی که گذرم به داریون می افتد سری به آن ها بزنیم.

    ولی قول می دهم اگر عمری باقی ماند، تک تک آن ها را در داریون نما به تصویر کشانده و باز اگر خداوند عمر بیش تری را نصیب این بنده ی گنه کارش کرد ، روزی زندگی نامه ی آن ها را در کتابی جمع آوری نموده و به چاپ رسانم، شاید خدای شهدا، از سر تقصیرات این حقیر در گذرد. هر چه خدا بخواهد.

    1. آفای زارع ایشان شهید مراد مهردادی هستند نه مهرداد مرادی!طی جستجوی که من داشتم ایشان بعد از تحمل رنج ها و دردهای فراوان زمانی که در بیمارستان بستری بودند در تابستان 86 به درجه رفیع شهادت نائل شدند.روحش شاد و یادش گرامی

      1. با سلام…. ممنون از ویرایش و توضیحتان. شهدا چه قدر مظلومند ! من که خودم را داریونی می دانم، حتی اسم اکثر شهدای داریون را هم نمی دانم،چه برسد به ……. ! شرمندگی از این بیش تر !؟

  2. یادم نمیرود زمانی که ایشان از اسارت برگشته بودند ما و تمام بچه محلها که نوجوان بودیم برای دیدن رفتیم با یک جفت عصا در کنار یک بستر دراز کشیده بود.رنگش چون ظلمت شب سیاه بود و همرنگ دل بعثیون ولی قلبی داشت به زلالی اسمان .مهربان بود و با همه خوش وبش میکرد.سالها گذشت و هر بار او را در کوچه میدیدم خوش برخورد بوددر یک کوچه زندگی میکردیم چشممان در چشم هم.همسر و خانواده ی ایشان هم مردمدار و مهربان هستند.روزی که خبر شهادت ایشان را شنیدم اصلا باور نمیکردم یاد شکنجه های بعثیون افتادم و مظلومیت اسرا..
    اشک در چشمانم هست نمیتوانم ادامه دهم
    خدا رحمت کند این شهید بزرگوار را

    1. سلام علی جان….
      شما هم از محل و چگونگی شهادتش نگفتید. شما که او را می شناختید، در این مورد کمی حرف بزنید تا من هم بدانم. ممنون.

      1. استاد جان سلام
        انشااله مصاحبه ها در حال جلو رفتن است و هنگامی که هفته ی این شهید بزرگوار رسید مطالب جامع و کاملی را عرض خواهم کرد تا برای کاربران تازگی داشته باشد .ولی چشم خلاصه ای را در صورت صلاحدید جنابعالی جمع کرده و به عرض خواهم رسانید.دلمان برایتان تنگ شده مشتاق دیدار
        علی زارع

        1. سلام و ممنون. دل به دل راه دارد. اگر عمری باقی ماند، انشاءالله هفته آخر شهریور ماه در داریون دیدارها تازه خواهد گردید. هر چه خدا بخواهد.

  3. اینجور که به من رسیده ایشان پس از بازگشت از اسارت آلام و زخمهای خود را نیز به همراه آورد و همیشه با آنها قرین بود تا اینکه در سال هشتاد وشش به خیل یاران شهیدش پیوست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا