ديدگاههمه

با اشک چشم دانش آموز بی بضاعت داریونی چه کنیم؟

جلیل زارع|

 به بهانه ی برگزاری مراسم یادواره ی شهدای منطقه ی داریون؛نامه ی خانواده ی شهید، به هر مسئولی که احساس می کند هنوز هم دینی نسبت به شهدا بر گردنش سنگینی می کند !

به نام او….
اگر حرفی می زنم، حرف، فقط حرف خودم نیست. سفارش و پیغام برخی از خانواده های محترم شهدای منطقه ی داریون نیز هست که گه گاه به طریقی تماس می گیرند و از وضعیت موجود منطقه و بی توجهی برخی از مسئولین امر، گله و شکایت دارند.

این حرف ها که از دل پاک این عزیزان سرچشمه گرفته و فضای مجازی داریون نما را با “بوی بهشت” عطرآگین ساخته، از زبان قاصر و الکن این حقیر سراپا تقصیر ، جاری و ساری می شود؛ فقط همین. گرنه، من کجا و این گونه لاف گزاف زدن کجا !؟

مسئولین عزیز منطقه ی داریون ! بزرگواران ! دلسوزان این مرز و بوم ! فلانی ! بهمانی ! ، خانواده های جانبازان نگرانند ! نگران آن چه که جانباز عزیزشان به زحمت از نی نایشان می نالد و از واماندن از پرواز و محکوم بودن به بودن و دیدن آن چه خوابش را هم نمی دیدند آن زمان !

خانواده های شهدا نگرانند ! نگران وضعیت موجود منطقه ! نگران آن چه که اسمش پاسداری از خون شهیدانشان است و در واقع نمی بینندش ! نمی شنوندش ! احساسش نمی کنند !

نیست حضرات ! نیست جنابان ! اگر هم هست، آن قدر اندک است که…. آن قدر کوچک است که…. آن قدر…. آن قدر که حتی نمی توان با آن دستمالی بافت برای پاک کردن اشک یتیمان قربانیان جاده ی شیراز- داریون که جز یتیمی چیزی عایدشان نشد و دریغ از یک یاد و سرکشی کسانی که….! آن قدر که نمی توان با آبش وضوی عشق ساخت و فرهنگ غنی مکتب و سرزمینمان را پالایشی دوباره داد ! آن قدر که نمی توان با آن مرحمی ساخت و بر زخم دیرینه ی پیرمردان و پیرزنانی نهاد که جز حسرت ایام از دست رفته را به نظاره ننشسته اند ! آن قدر که در همین همساگیمان ،….. همین گوشه و کنار ها را می گویم ! نگاه کن ! دیوار به دیوارت هست، همین جا ! بله ! در همین جا، … آن قدر که نمی شود با آن دستی ساخت و بر سر همین یتیم و بی نوای دیوار به دیوارتان کشید !

آن قدر که نمی توان با آن توپی دوار و زمینی سبز مهیا کرد تا نوجوانان و جوانانمان در آن مشق مردانگی و جوانمردی را بیاموزند ! آن قدر که نمی توان با آن درخت پر ثمر علمی ساخت تا دانش آموزان ، این امیدهای فردا و فرداها در زیر خنکای سایه اش دمی بیاسایند و نم نمک بار دانشی بگیرند به امید آن که روزی، به زیر آورند این چرخ نیلوفری را !

باز هم بگویم ! ؟ از چه دردی بگویم ! ؟ از درد بی دردی احساس مسئولیت برخی از مسئولان !؟ از درد بی درمان فقر مادی و معنوی زحمت کشان مظلوم زادگاهمان ! از محرومیت بگویم یا از مظلومیت !؟ از محروم بودن از کم ترین امکانات و تسهیلات اولیه ی زندگی داریون فراموش شده یا از مظلومیت آن که چون شهرمان بغل گوش کلان شهر شیراز است، محروم تلقی نمی شود و ار آن یک ذره مساعدتی هم که به مناطق محروم تعلق می گیرد، محروم هست !؟

می خواهید از پنجاه و پنج بند جمع بندی شده ی مشکلات و معضلات و مطالبات ارائه شده توسط مردم فهیم و آگاه منطقه ی داریون بگویم که مظلومانه و محرومانه و بی ریا، فقط دل خوش کرده اند به بودن در حصار ” مرحله ی دوم فراخوان عمومی داریون نما برای منطقه ی داریون ” !؟ که اگر نگویم، کسی را با آن کاری نیست و اگر هم باشد، وقت و حوصله ای نیست، و اگر هم باشد، احساس مسئولیتی نیست که هر از گاهی سرکی بکشد به دالان تنگ و تاریک فراخوان و حداقل بر مزار آنان اشکی بریزد ! هر چند دیگر اشکی هم نیست !

جناب فلانی ! حضرت بهمانی ! …. من می خواهم باور کنم که همه ی این هم فقط یک لاف گزاف است و داریون، داریان است و آن قدرها هم که من می گویم محرومیت نیست و آن قدر که پیاز داغش را زیاد می کنم، احساس مسئولیت در شهر آقا امام زمان (عج) ، نمرده است ! من می خواهم باور کنم …ولی ناله ی شکسته در گلوی خانواده های شهدا و جانبازان و… نمی گذارد ! نگرانی که در چشمانشان موج می زند مرا به گفتن وا می دارد !

می ترسند عزیز دل برادر ! می ترسند یاد لاله هایشان که دارد به دشت رویاها می پیوندد به کنار، اهداف شهیدانشان نیز مورد تمسخر قرار گیرد ! می ترسند از زخم زبان ها ! از طعنه ها و ریشخندها ! می ترسند از این که برخی از شما بر جای آنان تکیه زده اید و آنان خود غریبند در آن جایگاه ! می ترسند از حرف این و آن که می گویند اگر اهداف و روش و راه شهیدان و جانبازان و جان بر کفانتان درست بود، چرا….. !؟ می ترسند از این چراهای ویرانگر ! از این چراهایی که احساس بی مسئولیتی و بی دردی برخی از مسئولینی که تکیه بر جای عزیزانشان زده اند، عاملش هست و به کام آن هاست ، ولی به نام گلگون کفنان دیار فراموش شده ی گلزار شهدای سرچشمه و سرچشمه ها ! به کام شما و به نام آنان رقم می خورد، عزیز !

قربان جایگاه پر طمطراق و قدرت بیانت در آوردن توجیه پشت توجیه، بروم، عزیزتر از عزیز در بین خلایق فقیرتر از فقیر ! می خواهم باور کنم و به شما ایمان بیاورم، ولی با اشک چشم دانش آموز بی نوایی که پر بود از استعداد و می خواست مثل از ما بهتران پا به مدرسه ی تیزهوشان بگذارد، چه کنم !؟ با او که نگاه مظلومانه اش، تیری بود که بر قلب پدر و مادر بی نواتر از خودش که خجالت می کشیدند، امید را در چشمان عزیز دلبندشان خاموش کنند و بگویند: دخترم ! پسرم ! عزیز دلبندم ! من هفت صد و پنجاه هزار تومان پول بی زبان را از کجا بیاورم !؟ و آن گاه ما همین پول بی زبان را…….. ! بگذار نگویم که شرمم می آید از گفتن و خجالت می کشم از……. !

می خواهم باور کنم که سخت در تلاش و تکاپوی رفع معضلات و مشکلات هستید، ولی جواب مریم های کوچولو و معصوم را چه بدهم که هنوز چشمشان به در است تا پدرشان، تا یاسرشان از سفر ناتمام جاده ی شیراز داریون، برگردند و دستی بر سر و رویشان بکشند و شادی را دوباره به خانه ی دلشان باز گردانند !؟

می خواهم باور کنم که امکانات و تسهیلات نیست ، که اگر نیست باید برای همگان نباشد ولی با این دو چشم شرمگینم نظاره گر بودن هایی هستم در انبوه نبودن ها !

می خواهم باور کنم و ایمان بیاورم و دل خوش کنم به فردایی روشن ! ولی چه کنم که دست از سرم بر نمی دارد،نگاه منتظر شهیدان ! حتی در خواب هم خون شهدای گلگون کفن، گاه و بی گاه ، مرا از خود بی خود می کند و آن لاله های سرخ شهادت، مظلومانه تر از دیروز، فقط نگاهم می کنند….. نگاهم می کنند….. نگاهم می کنند…. و من فقط سرم را از شرم، پایین می اندازم…. پایین می اندازم…. پایین می اندازم و هراسان از خواب بر می خیزم تا……….. !

16 دیدگاه

  1. حرف دل ما را زدید.در مدرسه دانش آموزانی داریم که ساعت نه صبح از گرسنگی فشارشان می افتد ورنگ در رویشان نیست.لباسهایی بر تن دارند کا تمیز است ولی از بس که کهنه هست ونازک شده بدنشان در ان پیداست.در این فصل سرما میلرزند چون لباس گرم ندارند پدرشان درآمد دارد ولی کفاف شکم را ام نمیدهد.این دانش آموزان افراد درس خوانده ی بیکار را میبینند و انگیزه ای براب دری خواندن ندارند هر چه ما صحبت میکنیم چیزی را که به عینه میبینند را باور میکنند به قول معروف نقد را چسبیده اند وبه وعده های ما وقعی نمینهند .مدرسه داریون مشاوره ای ندارد که انگیزه ها را بیدار کند مشکلات دانش اموزان را پیدا کند و با دید تخصصی به آنها بیاندیشد و راه حلی پیدا کند.چون مشاور یا ….دوست ندارد به داریون بیاید وحقوق شیراز را بگیرد آخر عقلش واقعیت را نیبیند وعاقلانه قضاوت میکند.هر کس هم که داریونی بود واز روی صداقت خواست کاری کند که عده ای با چسباندن وصله های گوناگون به او ناامیدش میکنند و باعث نینه تمام ناندن کار میشوتد از شهاب رویین تن وجلال بدرافکن ویوسف بذرافکن و….بپرسید تا گوشه ای از مشکلات را ببینید.درد دل زیاد است دلسوزی تنها هم فایده ای ندارد باید عمل کرد و فکری اساسی واجرایی پیدا کرد انوا مشکلات اخلاقی و اقتصادی و……در مدارس غوغا میکند که نوجوانان وجوانان را به سراشیبی سقوط سوق میدهد.امیدوارم تا دور نشده چاره ای بیابیم.

  2. این قصه سالیانی است رنگ کهنه گی به خود گرفته با اینکه سالها همه در کنارمان اینطور بچه ها دیدیم و مشکلاتشان لمس کردیم اما به عینه شاهد بودیم برای رفع کمبودها قدم برنداشته شد وحداقل ماکه چیزی ندیدم بخصوص در این سالهایی اخیر و با رشد تورم ومشکلات اقتصادی فقر چهره واقعی خود را بیشتر از پیش نمایان کرد تا کودکان بیشتر در این وضعیت اسیب ببینند به نظرم باید تلاشهای بیشتری صورت بگیرید تا کمتر شاهد اینگونه مسایل که بر روی ذهن روان کودکان معصوم این منطقه مسلما تاثیر گذار است باشیم به امید ان روز

  3. گریه در چشمان من طوفان غم دارد ولی خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من.
    ای چیزای که عزیزان زارع گفتن تا نبینید نمیتونید اونجوری که شایسته است درک کنید

  4. برای زیارت خدا لازم نیست

    به مساجد، زیارتگاهها وسرزمین وحی برویم

    خدا را می توان درشادکردن چشمان گریان کودکی فقیر

    درخیابان وهر جای دیگری زیارت کرد

  5. آقای علی زارع متن نظرتان را تصحیح کنید من که نفهمیدم چه نوشته اید از بس هول بوده اید غلط زیاد دارد که مفهوم نظر شما قابل فهمیدن نیست متشکرم

  6. من بار اول که خوندم اصلا متوجه این غلط های املایی که احتمالا به علت تند نوشتن بوده نشدم اینقدر درددل ایشان زیبا بود حقیقت را گفته بودند که اصلا غلط ها به چشم حداقل من یکی نیمد ولی الان که خوندم زیاد هم غلط داشت که مسلما به علت عجله بوده است

  7. حرف دل ما را زدید.در مدرسه دانش آموزانی داریم که ساعت نه صبح از گرسنگی فشارشان می افتد ورنگ در رویشان نیست.لباسهایی بر تن دارند که تمیز است ولی از بس که کهنه هست ونازک شده بدنشان در ان پیداست.در این فصل سرما میلرزند چون لباس گرم ندارند پدرشان درآمد دارد ولی کفاف شکم را نمیدهد.این دانش آموزان افراد درس خوانده ی بیکار را میبینند و انگیزه ای برای درس خواندن ندارند هر چه ما صحبت میکنیم چیزی را که به عینه میبینند باور میکنند به قول معروف نقد را چسبیده اند وبه وعده های ما وقعی نمینهند .مدرسه داریون مشاوره ای ندارد که انگیزه ها را بیدار کند مشکلات دانش اموزان را پیدا کند و با دید تخصصی به آنها نگاه کند و راه حلی پیدا کند.چون مشاور یا ….دوست ندارد به داریون بیاید وحقوق شیراز را بگیرد آخر عقلش واقعیت را میبیند وعاقلانه(از نظر خودش و از نظر مادی) قضاوت میکند.هر کس هم که داریونی بود واز روی صداقت خواست کاری کند که عده ای با چسباندن وصله های گوناگون به او ناامیدش میکنند و باعث نیمه تمام ماندن کار میشوند از شهاب رویین تن وجلال بدرافکن ویوسف بذرافکن و….بپرسید تا گوشه ای از مشکلات را ببینید.درد دل زیاد است دلسوزی تنها هم فایده ای ندارد باید عمل کرد و فکری اساسی واجرایی پیدا کرد الان مشکلات اخلاقی و اقتصادی و……در مدارس غوغا میکند که نوجوانان وجوانان را به سراشیبی سقوط سوق میدهد.امیدوارم تا دور نشده چاره ای بیابیم.

  8. منم بار دوم که خوندم متوجه غلط ها شدم اقا جون اصل مفهوم بود که رسونده بود. داداشم سخت نگیرید بخدا ما مفهوم برسونن نمره میدیم

  9. زندگی نیست به جزحرف محبت به کسی
    ور نه هرخار و خسی زندگی کرده بسی
    باسلام خدمت همه ی کاربران عزیز داریون نما.
    ضمن تشکر از استادعزیز جناب آقای جلیل زارع و برادرفرهنگی آقای علی زارع.
    مدتی قبل در قسمت دلنوشته های داریون نما مطلبی منتشر شدبه این عنوان (تمام چسب زخمهایت راهم که بخرم نه زخمهای من خوب می شوند ونه دردهای تو…)این مطلب بسیار ناراحت کننده و عین واقعیت بود.
    دیروز هم مثل امروز اینگونه افراد درجامعه ودرکنارما درهمسایگی ما وشایدهم خودما، زندگی می کردند.با این تفاوت که دیروز نسبت به الان اوضاع اقتصاد ملی خیلی بهتر بودفشار زندگی کمتر بود وحتی محبت ها هم بیشتر ازالان بود.امروز مردم به خصوص در شهرما که اکثر کشاورزی ودامداری راه درآمدشان هست، ازیک سو خشکسالیهای پی درپی و ازطرف دیگر تورم و اوضاع نابسامان اقتصاد همه ی آنها را سخت درتنگنا قرارداده است من دربین همین مردم زندگی میکنم وخوب می دانم مردم زادگاه من قلبشان مهربان است کمک به هم نوع را دوست دارندوبیشترهمسایه رااحترام می کنندومثل معروف ما
    (همسایه نزدیک بهتراز برادردوراست)گویای این واقعیت است.
    بااین حال بهار نزدیک است وهمه مردم باوجودهمه ی مشکلات درتکاپوی جشن سال جدید هستند.وخوب می دانند آئین مردم داری را.
    ./بازهم به این امیدکه فقرازجامعه ما ریشه کن شود چون دردی است بسیار گران/.

  10. باسلام ومعذرت از کاربران به دلیل غلط املایی داشتن مطلب بالا
    حقبقت را بخواهید چند روز پیش مسافرت بودم واصفهان.دربین راه حال وهوای داریون نما به سرمان زد و در همان ماشین در حال حرکت کامنت بالا را نوشتم که به علت چاله وچوله های جاده و لرزش موبایل لمسی این غلطهای املایی پیش آمد که واقعا از یک فرهنگی ومعلم نباید سر بزند.
    بارهم عذر مرا بپذیرید.انشاله دیگر در ماشبن متحرک کامنت نمینویسم.تقصیر داریون نماست دیگه!!!!!!

  11. سلام آقای زارع
    گناه غلط املایی داشتن رو گردن جاده و چاله وچوله هاش نیندازید ، بچه های مردم هم یاد میگیرند دلیل تراشی رو

  12. علی آقا سلام
    اشکال در نحوه تایپ کردن است اگر اصول تایپ را بخوبی فراگرفته باشید این اشتباهات تایپی به حداقل می رسد چنانچه در مطلب که سی ام بهمن ماه ساعت 5:54 نوشته اید سه تا غلط تایپی وجود دارد با تمرین و ممارست این مشکلات حل خواهد شد ببخشید گیر دادم بهت ها چون دوستت دارم و می دونم از دستم ناراحت نمی شی اصلا بابا ولش کن تقصیر داریون نماست دیوارش کوتاه هست دیگه

  13. بابا معلم تایپ!
    گفتند اصول نوشتن رو یاد بگیریم صعی کنیم درست بنویسیم اما به نظرم شما زیادی یاد گرفتید دارید زیادی رسمی مینویسید!
    اینجوری نوشتن شما هم خوب نیست ادم یادش به میرزا نویس های دربار شاهان می اندازه
    یه کم غلط هم خوبه حداغل افرادی مس شما حوصله شون سر نمیره غلط این اون میگیرن
    حالا هم دست از سر بنده خدا بردارید غلط های املایی این مطن را بگیرید
    براتون سرگرمی جور کردم چندتاشو غلط نوشتم!

    راصطی حظف که نمیشه ؟

  14. … سال تحصیلی 94-93 هم تمام شد. چشم بر هم بزنید سال تحصیلی 95-94 هم فرا می رسد. سوال این جاست : آیا باز هم معلم ها را آخر پاییز می شمارند و می بینند چند تایش نیست ! ؟آیا … آیا … آیا … !؟

    حالا این ها به کنار ! این سوال، هنوز بی جواب مانده است : « با اشک چشم دانش آموز بی بضاعت داریونی چه کنیم !؟ »

پاسخ دادن به علی زارع لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا