یوسف بذرافکن|
روز معلم فضای مدرسه با روز های دیگر متفاوت بود و دانش آموزان همه خوشحال و خندان به مدرسه آمده بودند .
بعضی ها شیرینی برخی کیک و عده ای هدیه آورده بودند اما همه یک شاخه گل در دست داشتند . روز معلم بچه ها نه در کلاس بلکه در جلو مدرسه برای ورود معلمانشان لحظه شماری می کردند تا آنها را غافل گیر کنند .روز معلم امسال یک روز متفاوت بود دیروز روز معلم بود ….
*معلم عزيزم روزت مبارك*
تقديم به تمامي معلمان دلسوز
باد معلمان ازدنیارفته هم گرامی باد،پدرعزیزم 10سال ازفراغت میگذرد یادت جاودانه هست
…. با خود گفتم : « دیدی سرانجام تو هم بازنشسته شدی؟ حالا دیگر وقتش هست. دیگر مجبور نیستی صبح علی الطلوع از خواب ناز برخیزی، با بستر گرم و خواب شیرین صبحدم وداع کنی و …»
فردای آن روز، به رسم دیرین آماده ی رفتن بودی که یادت آمد، دیگر تمام شد؛ وقتش رسیده است که ….
ولی هنوز چند قدم بیش تر به رختخواب نزدیک نشده بودی که زنگ تلفن به صدا در آمد و تو باز هم رفتی؛ رفتی و قراردادی دیگر را امضا نمودی. قراردادی که هنوز هم پابرجاست و صبح علی الطلوع تو را از خواب ناز بیدار می کند، با بستر گرم و خواب شیرین صبحدم وداع می کنی و …
و … و … و رازی را در گوشت زمزمه می کند: « عاشقی را بازنشستگی روا نیست ! ….