اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون | قسمت چهل و دوم: دوره‌ پیری

به کوشش: جلیل زارع

با فرا رسیدن دوره‌ی پیری، قدرت بدنی برای کار و فعالیت کاستی می‌گرفت. با این حال هنوز پیرمردان خمیده قامت هر روز خود را برای رفتن به محل کار، آماده می‌کردند.

این وضعیت ادامه می‌یافت تا به کلی شخص ناتوان شود و دیگر کسی برای کار سراغ او نیاید. در این صورت کاری جز سرگذر نشستن و تعریف کردن با همسالان یا در خانه ماندن نداشت. این را نیز باید در نظر داشت که برای مردانی که یک عمر فعال بوده‌اند و لحظه‌ای بیکاری نداشته‌اند تحمل چنین وضعیتی دشوار بوده است. از این رو با هر کاری که بتواند آن‌ها را سرگرم کند، مشغول می‌شده‌اند.
وضعیت مالی خانواده در این روزگار بدتر از گذشته می‌شد و گذران زندگی به کمک چند گوسفند صورت می‌گرفت. اگر کسی این اندک را هم نداشت این بچه‌ها بودند که می‌بایست جور آن‌ها را بکشند. به همین علت مردم سعی داشتند تا حد امکان دیرتر خود را بازنشسته کنند. یعنی از کار دست بکشند و خانه‌نشین شوند تا نه زیر بار منت دیگران باشند و نه سربار آن‌ها.
البته این نکته را نباید فراموش کرد که به علت عادت کردن به زندگی ساده و قناعت در زندگی و این که در این ایام بچه‌ها بزرگ شده بودند و می‌توانستند گلیم خود را از آب بکشند نیاز به درآمد زیاد نبوده است.
پیرزنان نیز وضعیت مشابهی داشتند. تا زمانی که چشمشان به‌اصطلاح “سو” داشت قالی‌بافی می‌کردند. پس از آن هم با پشم‌ریسی سعی می‌کردند کمک کار مرد خانواده باشند یا اگر بیوه بودند خرجی خود را فراهم کنند.
سن از کار‌افتادگی معمولا از شصت سالگی به بالا بود. دوره‌ی پیری نیز معمولا ده تا سی سال طول می‌کشید. در این دوره، کم‌کم بیماری و مرگ، خود را نشان می‌داد. غیر از بیماری‌های همه‌گیرمانند وبا و حصبه که ممکن بود هر از مدتی جان همه را تهدید کند، بیماری‌های دیگر خاص دوره‌ی پیری ناشی از ضعف بدنی بود که سرانجام منتهی به مرگ می‌شد. از این رو بیش‌تر مرگ‌ها در گذشته بر اثر بیماری یا پیری پیش می‌آمد. خودکشی معنا نداشت و مرگ‌های ناگهانی نیز دیده نمی‌شد یا بسیار کم بود.
هنگامی که فردی در بستر بیماری می‌افتاد همه‌ی اهل ده به‌تدریج به دیدارش می‌رفتند و اگر امید بهبودی نمی‌رفت از او حلالیت می‌طلبیدند و با چشمان اشک‌بار از او خداحافظی می‌کردند. لحظات پایان عمر بیمار برای همه سخت بود. اگر بیمار رنج بسیار می‌کشید دعا می‌کردند که خدا از او راضی شود و زودتر راحتش کند و اگر بیماری و احتضار او چندان طول نمی‌کشید او را خوش سعادت می‌دانستند. اگر با چهره‌ی متبسم جان می‌سپرد می‌گفتند: حضرت علی(ع) به دیدارش آمده و او را با خود برده است.

*برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، پژوهش و نگارش: جلال بذرافکن
ادامه دارد … (قسمت بعد: خاک‌سپاری و آداب آن)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا