دفترچه خاطرات
-
یاد نیکان (قسمت هشتم)،مرحوم شیخ غلامرضا درویشی
یوسف بذرافکن| صمیمی ، بی ریا ، پاک ، متواضع و بی توقع بو د.هم روحانی بود و هم مربی…
بیشتر بخوانید » -
یاد نیکان(قسمت هفتم)مرحوم احمد عابدی،شاعر اهل بیت
یوسف بذرافکن| مردان نیک تنها به خود نمی اندیشند بلکه به فکر خدمت به خلق خدا هستند آنان خدمت به…
بیشتر بخوانید » -
کو سرده… اگه بیایی جلو، سنگ میشی
جلیل زارع| اغلب بین برادرانی که فاصله ی سنی کمی با هم دارند،در عالم بچگی بگو مگوهایی هم پیش می…
بیشتر بخوانید » -
منظومه داریون؛داریون به روایت تاریخ
سروده:جلیل زارع| با سلام مجدد، نسخه ی ویرایش شده ی فعلی را جایگزین نسخه ی قبلی نموده و در آستانه…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات؛گاراژ کل تیمور
یوسف بذرافکن| کاش دوران کودکی تمام نمی شد ،دوران شادی و نشاط و سرزندگی . وقتی آدمی بزرگ می شود…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات/یاد سربازی بخیر…
آمریکا|مسعود سفید| یادش بخیر ، بعد از اتمام دبیرستان وقت رفتن به خدمت سربازی بود . با چند تا از…
بیشتر بخوانید » -
یاد نیکان ( قسمت ششم ) مرحوم کربلایی تیمور حقیقت جو
یوسف بذرافکن| هر چند نیکان روزگار به امید تشکر و قدر دانی مردم به کار نیک نمی پردازند اما مردم…
بیشتر بخوانید » -
به مناسبت روز درخت کاری| سرو قامتان
یوسف بذرافکن| تازه وارد دبیرستان شده بودم ،دبیرستانی که تنها سه کلاس داشت و فقط یک رشته، آن هم علو…
بیشتر بخوانید » -
یاد نیکان (قسمت پنجم)مرحوم سید عباس رضایی
یوسف بذرافکن| یاد مردان نیک همیشه در اذهان مردم باقی است خاصه آن از سادات جلیل قدر باشند ، یکی…
بیشتر بخوانید » -
دنیای کودکی/ ماجرای نقل مجانی و نقلی با دو برابر قیمت!
جلیل زارع| نمی دانم چند سالم بود. ولی چون هنوز به مدرسه نمی رفتم، پس قطعا کم تر از شش…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات دنیای کودکی/ من مال حرام نمی خواهم
جلیل زارع| بچه بودیم. من و برادر کوچک ترم، نفری ده شاهی پول روی هم گذاشتیم و یک نقل قلمی…
بیشتر بخوانید » -
یاد نیکان|مرحوم شیخ شکرعلی جهانی
یوسف بذرافکن| مردان نیک همیشه مردان مشهور و سرشناسی نیستند که همه آنها را به سبب مقام یا ثروت شان…
بیشتر بخوانید » -
دلتنگی های نیمه شب|به یاد طلوع و غروب خورشید داریون
جلیل زارع| شب از نیمه گذشته است.نمی دانم چه قدر! عقربه های ساعت شمار و دقیقه شمار، روی عدد 12…
بیشتر بخوانید » -
در آرزوی بهشت…
جلیل زارع| 24شهریور ماه سال 1343 بود.از چند ماه پیش،بی صبرانه منتظر فرا رسیدن فصل پاییز بودم،تا مدارس باز شود…
بیشتر بخوانید » -
ماجرای بهشت دختران!
جلیل زارع| آی دنیا کودکی هایم چه شد؟/ شمع عمرم آفت پروانه شد/ باز باران بود و بابا آب داد/…
بیشتر بخوانید »