رمان(قلعه داریون)
-
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و نهم
جلیل زارع| سپیده به اتفاق ستاره وارد عمارت خان شدند. نازگل، انتظارشان را می کشید و به محض دیدن آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و هشتم
جلیل زارع| سپیده مشغول رسیدگی به امور خانواده ی جابر بود. می خواست مطمئن شود که کم و کسری ندارند.…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | خلاصه قسمت های یکم تا بیستم
جلیل زارع| توضیح: بیش از 6 ماه از انتشار ” رمان قلعه داریون ” می گذرد. طی این مدت، با…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و هفتم
جلیل زارع| قشون رضاقلی بیگ که حالا دیگر جابر و فرهاد و جمشید و جهانگیر نیز جزو آن بودند، برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و ششم
جلیل زارع| نزدیکی های ظهر، فرهاد، جابر و دو تن از جنگجویان بنام داریانی به نام های جمشید و جهانگیر،…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و پنجم
نوشته:جلیل زارع| حسن خان، طاهر را احضار کرد و از او خواست تا جوانان سه چشمه ای را آماده ی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و چهارم
جلیل زارع| فرهاد، در باغ خان، زیر آلاچیق بر روی تختی چوبی مفرش به فرشی با زمینه ی قرمز بافت…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و سوم
نوشته جلیل زارع| افراسیاب به اتفاق رئیس راهزنان راهی داریان شد. رئیس راهزنان به دست و پای خان افتاد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیست و دوم
نوشته:جلیل زارع| خان که حالا دیگر عصبانیت در چهره اش نمایان بود، سعی کرد بر خشم خود غلبه کند، این…
بیشتر بخوانید » -
موضوع: رمان قلعه داریون | قسمت بیست و یکم
نوشته جلیل زارع| ستاره زیاد نتوانست چشم در چشم سپیده بدوزد، بغضش ترکید و در آغوش سپیده غلطید و با…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت بیستم
نوشته جلیل زارع| سپیده که منتظر شنیدن چنین حرفی از زبان خان بود، گفت: درخواستی داشتم خان ! خان گفت:…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت نوزدهم
نوشته: جلیل زارع| لحظات به کندی می گذشت. خیلی ها نگران بودند. نگران اوضاع وخیم شیراز. نگران خوابی که روزگار…
بیشتر بخوانید » -
منظومه قلعه داریون | قسمت نهم: نبرد پهلوان خدر با راهزنان
حکایت کرد پیر نکته دانی دلاور مردی یک داریانی “خدر” نامی به سان رستم زال هراسان از نگاهش ببر بنگال…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت هجدهم
نوشته:جلیل زارع| دومین روز جشن نیز، نوازندگان همراه با طلوع آفتاب، “افتو گرمی” نواختند. مثل روز قبل، ابتدا، ساز کرونا…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلعه داریون | قسمت هفدهم
نوشته:جلیل زارع| یکی از خدمتکاران منزل خان، نزد سپیده آمد و گفت: خانم ! خان شما را احضار کرده است.…
بیشتر بخوانید »