نوشته هاي شبانه يك داريوني
-
نوشته های شبانه یک داریونی/سر سه راهی موندم؟!
نوشته بیست و دوم:از دیروز به مدت چند روز در داریون اتراق کرده ایم. ماشین که خسته شده و رفته…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/معلمی که به “زنگ ورزش” شخصیت داد
نوشته بيست و يكم:مدرسه راهنمایی هاتف اصفهانی داریون جایی بود که ما در آن دوران راهنمایی خود را گذراندیم. یاد…
بیشتر بخوانید » -
نوشته هاي شبانه يك داريوني/فرهنگ بنزين زدن
نوشته بيستم:هفته پيش و در مسير شيراز به سمت داريون باغ هاي سعدي را كه رد كردم چراغ بنزين ماشين…
بیشتر بخوانید » -
نوشته هاي شبانه يك داريوني/ ماجراي آگهي استخدام روزنامه كيهان و…
نوشته نوزدهم:تازه از سركار و شيراز به داريون و منزل رسيده بودم. يك روز شلوغ كاري و خستگي زياد باعث…
بیشتر بخوانید » -
چند سطر براي مصطفي/کمترین کاری که انجام نشد…
نوشته هجدهم:با اینکه چشمانش دیگر نمی دید اما هر وقت به در مغازه اش -که وصل بود به خانه اش-…
بیشتر بخوانید » -
وقتي در جاده شیراز-داریون پليس نامحسوس شدم!/نوشته هاي شبانه يك داريوني
نوشته هفدهم:اگر خودتان خودرو داشته باشيد یا راننده باشید- اصلا فرقی نمی کند- مسافر هم که باشید و در جاده…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/ عجب جايزه اي گرفتم!
نوشته شانزدهم :وقتی دبیرستان بودم.دوبار در دو رشته داستان کوتاه و مقاله نویسی در ناحیه چهارشيراز مقام آوردم-نمی دانم اول…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/جاده شيراز-داريون با يك نامه درست مي شه!
نوشته پانزدهم:اهل سیاستی می گفت:” رانندگان تاکسی می توانند نقش زیادی درجلوگیری از شایعات داشته باشند.” و به نظر من…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/آخرش، عیسی درویشی مرا به كشتن مي دهد!
نوشته چهاردهم:عیسی درویشی این فرهنگی بازنشسته از نویسندگان فعال سایت داریون نماست که به حضورش در تحریریه داریون نما افتخار…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/از نابغه جوان دودجی چه خبر؟!
نوشته سيزدهم:نمی دانم دقیقا چند سال پیش بود.شاید حدود هشت سال،البته کمتر و بیشترش خيلي فرقی نمی کند. آن سالها…
بیشتر بخوانید » -
نوشته هاي شبانه يك داريوني/آگهي مزايده مجاني!
نوشته دوازدهم:رضا رستمي را از بچگي مي شناسم. همين كه تقريبا همسايه بوديم وگهگاهي هم در زمين فوتبال داريون با…
بیشتر بخوانید » -
نوشته هاي شبانه يك داريوني/كاش من هم رييس بانك بودم!
نوشته يازدهم:اين نوشته مربوط مي شود به خاطره اي كه چند سال پيش برايم اتفاق افتاد. دو سالي مي شود…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریونی/خوردن گوشت برادر مرده!
نوشته دهم:رفته بودیم برای مراسم ختم یکی از اقوام. مراسم ختم در حسینیه ولی عصر(عج) داریون برگزار می شد. وقتی…
بیشتر بخوانید » -
نوشته های شبانه یک داریوني /ماجرای کاغذهای عیسی درویشی!
نوشته نهم:دوره تحصیلی راهنمایی ام را در مدرسه هاتف اصفهانی داریون که حالا نامش تغییر کرده و شده شهید خوش…
بیشتر بخوانید » -
ماجرای واقعی/آنچه در مسیر شیراز-داریون برما گذشت/دست نوشته های شبانه یک داریونی
نوشته هشتم: یکی از روزهای پنج شنبه- که عیال هم به علت ماموریت کاری و سفر به خارج از استان…
بیشتر بخوانید »