دفترچه خاطرات
-
اخبار
دفترچه خاطرات/عکسی کمتر دیده شده از واقف حسینیه حضرت ولی عصر ( عج ) داریون
نفر سمت راست در تصویر مرحوم حاج علی آقا شکری واقف حسینیه حضرت ولی عصر ( عج ) داریون است؛بسیاری…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
دفترچه خاطرات/اواسط دهه پنجاه و داریونی ها/عکس
این تصویر قدیمی مربوط به اوایل دهه پنجاه را علی زارع برای داریون نما ارسال کرده است. او از کاربران…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
چه شد کهاین گونه شد؟!/قسمت دوم: داریون اسم و رسم دار شد و شد شهر
… تا زد و زادگاه مان اسم و رسم دار شد و شد شهر. اسمی دهان پر کن که کلی…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
دفترچه خاطرات | پرینازم را گم کردم/قسمت پایانی :بالاخره رسیدیم گاراژ کل تیمور
شانه هایم که آرام تکان خورد از خواب ناز بیدار شدم. مادرم بود؛ شانه هایم را چسبیده بود و یکریز…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
دفترچه خاطرات/ پرینازم را گم کردم/قسمت سوم: اطراق در مسافرخانه
از آبادی های زیادی گذشتیم و هر جا دار و درخت و آبی بود استراحتی داشتیم. به محض پیاده شدن…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
دفترچه خاطرات/ پرینازم را گم کردم/قسمت دوم: فتح راهی
… از فردای روزی که درویش علی ناز، علم سبز بر دوش، رفت روی پشت بام خانه مان چاووش خوانی…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
دفترچه خاطرات/ پرینازم را گم کردم/قسمت اول: چاووش خوانی
چند روزی بود درویش علی ناز با صدای دلنشین و سوزناک خود در کوچه های داریون می گشت و چاووش…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
بزن به حساب آقای جعفر!
ضرب المثل ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است.…
بیشتر بخوانید » -
اخبار
تفریح دانش آموزان داریونی بیش از ۴۰ سال پیش در خالدآباد
تصاویر زیر مربوط به حدود سال۱۳۵۲ خورشیدی است. در این تصاویر تعدادی از دانش آموزان دهه ۵۰ را مشاهده می…
بیشتر بخوانید » - اخبار
-
اخبار
دفترچه خاطرات/سه تصویر قدیمی از منطقه داریون و اطراف آن
روز عاشورا سال 1355 امام زاده ابراهیم علیه السلام شکوفه های بهاری باغ های داریون سال 1356 سالهای پرنعمت…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات: خاطره ای از محرم/ اولین نوحه ای که خواندم …
نوشته : جلیل زارع اصلا وضع مالی خوبی نداشت. با پینه دوزی امرار معاش می کرد ولی می گفتند با…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات
وقتی مادرم داشت یه مرغ چاق و چله رو دنبال می کرد دیگه مطمئن شدم …
… لحاف آسمون پاره شده بود و تموم شب از اون، پنبه می بارید. این سومین روز و شبی بود…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات|اعضاي حاضر در اين عكس را مي شناسيد؟
ناصر شرفي| بسياري از اعضاي حاضر در اين عكس را نمي شناسم. اين عكس مربوط به يك اردوي دانش آموزي…
بیشتر بخوانید » -
دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات
عكس هايي كه در ادامه مشاهده مي كنيد را يوسف بذرافكن برايمان ارسال كرده است. در اين عكس ها افرادي…
بیشتر بخوانید »