اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون /قسمت پانزدهم: ادامه امکانات اجتماعی داریون

انتخاب نام خانوادگی به ذوق مامورین بستگی داشت. آن ها معمولا بر اساس پیشه و شغل افراد یا قرینه هایی که وجود داشت نام خانوادگی هر کس را انتخاب می کردند. از این رو اکثر ساکنین داریون به دلیل سر و کار داشتن با بذر و کشاورزی با نام خانوادگی ” بذرافکن و ” کشاورز ” شناخته شدند.

به کوشش: جلیل زارع

شناسنامه
نخستین شناسنامه ها در سال 1305 صادر شد. ابتدا مردم از گرفتن شناسنامه که به آن ” سِجِلت ” گفته می شد خودداری می کردند و روزی که از اداره ی ثبت احوال شیراز برای صدور شناسنامه به داریون آمده بودند تمام جوان ها فرار کرده بودند. زیرا از آن هراس داشتند که مجبور باشند ” مشّاق ” شوند. یعنی به خدمت سربازی بروند. بقیه ی مردم نیز فکر می کردند با این کار مجبور به پرداخت مالیات خواهند بود. از این رو در این سال کم تر کسی شناسنامه می گرفت. سال بعد مامورین نخست سراغ کدخدا رفتند و او را توجیه کردند که این کار برای سرشماری و اطلاع از جمعیت کشور است نه چیز دیگر. سپس به کمک او ابتدا نزدیکان کدخدا و سپس بقیه ی مردم کم کم شناسنامه گرفتند. از آن به بعد هر شش ماه یک بار مامورین صدور شناسنامه به روستا می آمدند و به خانه ی کدخدا می رفتند. کدخدا جارچی خود را به کوچه ها می فرستاد و او با صدای بلند بانگ می زد که ” سجلت گیر اومده، آی سجلت گیر اومده. هر که نگرفته بیا بگیره. سجلت گیر اومده. آی … “.

انتخاب نام خانوادگی به ذوق مامورین بستگی داشت. آن ها معمولا بر اساس پیشه و شغل افراد یا قرینه هایی که وجود داشت نام خانوادگی هر کس را انتخاب می کردند. از این رو اکثر ساکنین داریون به دلیل سر و کار داشتن با بذر و کشاورزی با نام خانوادگی ” بذرافکن و ” کشاورز ” شناخته شدند.

در صدور اولین شناسنامه ها سن متقاضیان چندان ملاک نبود. گاه ممکن بود تفاوت سن شناسنامه ای و سن واقعی چندین سال و گاه بیش از ده سال تفاوت داشته باشد. مامورین برای جلب رضایت مردم هر سنی که آن ها می گفتند می نوشتند. مردم نیز بنا به تشخیص مصلحت خود مثلا برای گریز از سربازی، سن فرزند خود را کم تر یا بیش تر از سن واقعی می گفتند.

حمام
نخستین حمام از نوع خزینه ای بود. این حمام پس از بازسازی مجدد داریون توسط همان مالکی که داریون را از مالک اصلی آن در شیراز اجاره کرده بود ساخته شد. این حمام با سوخت هیزم گرم می شد و هفته ای یک بار آب آن عوض می گردید. حمام، نوبتی بود. روزها زنانه بود و عصر تا صبح فردای آن روز مردانه. نخست کدخدا و زنش خود را در آن می شستند، سپس دیگران. نگفته پیداست که نفرات آخر در چه آبی استحمام می کردند:
” اَ حمومش سیت نمی گُم که محشره / هر که می رفت می دیدی اَ اولش پَچَل تره (1) ”

از این رو بسیاری از مردم به ویژه در فصل گرما ترجیح می دادند در خانه آب تنی کنند و با کمی آب که روی خود می ریزند نیازی به حمام خزینه ای نداشته باشند. ” حمومی ” (2)، ” آب گرمی ” (3) خود را سالانه دریافت می کرد. هر سال موقع برداشت محصول که می شد هر کس بدهی خود را با گندم، جو یا ذرت پرداخت می کرد.

پس از این حمام، حمام های عمومی جدید و بزرگ ساخته شد که با سوخت گازوئیل کار می کرد. از نظر شکل و کارکرد تفاوت چندانی با حمام های کنونی نداشت. اما یک روز زنانه بود و یک روز مردانه. این حمام ها به علت نداشتن ایمنی کافی و استاندارد نبودن مخزن آب گرم، از خطر دور نبود. چنان که یک روز مخزن موشک مانند آن بر اثر حرارت زیاد و بخار شدن آب به هوا رفت و در فاصله ای دورتر به دیوار یک مدرسه ( دبیرستان نوبنیاد: دبیرستان فعلی شهید خوش نژاد در سال 1351 ه.ش (4) ) برخورد نمود. اما خوشبختانه ( با این که دانش آموزان در حیاط مدرسه حضور داشتند (5) ) تلفاتی نداشت.

این وضعیت سبب شده بود برخی از مردم که در حیاط خود چاه آب داشتند اولین حمام های خصوصی را راه اندازی کنند. گونه ای از این حمام ها – و تنها حمام در نوع خود – برای آسان تر شدن سیستم آب رسانی و پر فشار شدن آب، در زیر زمین ساخته می شد.

سوخت مورد نیاز برای گرم کردن آب، نفت سفید بود. یک چراغ پر حرارت نفتی که به یک مخزن کوچک متصل بود مخزن آب را گرم می کرد. جالب این که گاهی مخزن آب گرم و سرد یکی بود. آب سردی که برای گرم شدن پایین می آمد پیش از رسیدن به منبع گرما قابل برداشت بود. (6)

مسجد
نخستین مسجدی که پس از بازسازی ساخته شده بود به نام خادم آن شناخته می شد و موسوم بود به مسجد سید عباس. بنای کاه گلی آن مساحتی نزدیک به 150 متر مربع را در بر می گرفت و تشکیل شده بود از یک سالن ساده و بزرگ مستطیل شکل که درهای آن رو به قبله باز می شد و یک حیاط کوچک پیش رو داشت.

مسجد دیگری نیز بعدها ساخته شد که به نام بانی آن مسجد حاجی جان قلی نام گرفت. ساختمان آن کمی پایین تر از سطح زمین بود و چند پله ی سنگی در ابتدای در ورودی کار گذاشته شده بود. این مسجد تفاوت چندانی با مسجد قبلی نداشت. تنها برتری آن حوض آبی بود که در وسط حیاط قرار گرفته بود و با آب چاه پر می شد.

پاسگاه ژاندارمری
زمانی که از طرف دولت رضاشاه بنا شد در این منطقه پاسگاه ژاندارمری دایر شود، معدل السلطنه با نفوذی که داشت مانع این کار شد. در این مورد دلیل می آوردند که کسی جز او نمی توانست چنین کاری کند و مردم چه ارباب چه رعیت و چه کدخدا ” زنده سر ” نبودند که در برابر دولت، آن هم قدرت رضاشاه حرفی بزنند. علت این کارِ معدل السلطنه را تعصب ناموسی او بیان می کنند که می گفت ” فردا هر زن و مردی که با هم دعوا داشته باشند سر و کارشان با امنیه هایی خواهد بود که چندان درستکار نیستند و امکان تعدی به رعیت وجود دارد. ” گرچه به نظر عده ای او و دیگر مالکان نمی خواسته اند در این جا رقیبی داشته باشند.

از این رو احداث پاسگاه به روستای مجاور که زیر نفوذ معدل نبود انتقال یافت. کسی که در این جا وظیفه ی برقراری نظم در منطقه داشت نائب معدل بود. اختلافات داخلی و دعواها نیز بیش تر به کمک کدخدا و خانه ی انصاف حل و فصل می شد و اگر کار بالا می گرفت به پاسگاه می کشید.

کار اصلی پاسگاه در داریون ” سربازگیری ” بود. از سال 1310 ه.ش که تقریبا همه شناسنامه داشتند و آمار نسبتا کاملی از جمعیت در دست بود، همه ساله امنیه ها با لیست اسامی مشمولان ” خدمت زیر پرچم ” – معمولا بین 20 تا 25 سال – نزد کدخدا می آمدند و او جارچی را با امنیه روانه ی خانه ی افراد مورد نظر می کرد و آن ها را به پاسگاه تحویل می داد.

پانوشت:
1-کثیف تر. شعر از غضنفر اسدی
2-حمامی: مسئول حمام
3-پولی که در ازای حمام می پردازند.
4 و 5- به نقل از جلیل زارع: « من آن زمان دانش آموز پایه هفتم دبیرستان نوبنیاد بودم و لحظه ی اصابت مخزن موشک مانند حمام را که هنگام زنگ تفریح رخ داد به خاطر دارم. ما بچه دبیرستانی ها با سوت آن متوجه اش شدیم و بعد هم صدای مهیب اصابت آن و خرابی قسمتی از ضلع شرقی دیوار حیاط دبیرستان. خوشبختانه این حادثه فقط سبب وحشت دانش آموزان و مسئولین و کادر دبیرستان شد و تلفاتی نداشت.
این حمام در ضلع شمال غربی چهار راهی واقع شده بود که رو به رویش در قسمت شمالِ چهار راه، مدرسه ابتدایی دخترانه عفت نسّابه قرار داشت و کمی بالاتراز چهار راه، در ضلع جنوب غربی نیز مدرسه ابتدایی پسرانه حقیقت جو واقع در کوچه ای فرعی. دبیرستان نوبنیاد، پشت دبستان دخترانه عفت نسابه قرار داشت و درِ ورودی اصلی آن در همان کوچه ای باز می شد که درِورودی دبستان پسرانه حقیقت جو هم در همان کوچه بود. هم سن و سال های من هم باید این خاطره را به یاد داشته باشند. چون در فضای کوچک روستای داریون هر خبری فورا دهان به دهان پخش می شد و همه خبردار می شدند. حتا مسائل خصوصی افراد و خانواده ها !

6- تنها حمام مشاهده شده از این نوع، حمام خود ما در خانه پدری بود.

*برگرفته از کتاب ” فرهنگ مردم داریون ” نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن.

ادامه دارد … ( قسمت بعد | ادامه ی امکانات اجتماعی داریون: قهوه خانه، انجمن محلی، خانه ی انصاف، خدمات درمانی، رفت و آمد به شهر و … )

امتیاز کاربران: 4.65 ( 1 رای)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا