طنز | چرا بچه های داریون مورچه آزارند !؟
جلیل زارع|
چند روز پیش بعد از مدت ها بالاخره احساس کردم ساعتی از روز، آن هم در وسط شهر گل و گشاد و پر از بوق و دود پایتخت، بی کارم !
نه، می توانستم به خانه بروم که کفه ی ترازوی مدت و مسافت رفت و برگشت، خیلی سنگین تر از زمان بخت و اقبال فراغتی بود که بعد از مدت مدیدی حاصل شده و نه به محل کار دوم و سوم و n ام که آن ها هم مثل خانه، دور از آبادی بودند !
سرم را این ور و آن ور چرخاندم و چشمانم به پارک تر و تمیز و با صفا و وفای لاله افتاد. توی بلوار کشاورز و خیابان کارگر شمالی را می گویم.
با خود گفتم : « می دانی چند وقت است پا توی کفش این پارک دیم و دراز و ولنگ و واز نکرده ای جلیل !؟ »
از شمای دوست چه پنهان، کمکی با خودم درگیر شدم ولی بالاخره دلم را پارک کردم و قدم رنجه فرمودم توی پارک لاله پر جنب و جوش.
روی نیمکتی نشستم. طبق معمول، کتاب نازک نارنجیی را از کیفم درآوردم تا کلماتش را با چشمان حریصم قورت بدهم، که همان چشمان حریص، پلکی زد و روی چند تا کودک ترگل ورگل و شاد و شنگول، میخکوب شد که با لباس های نو نوار و اتو کشیده و موهای صاف و ژل زده و صورت روشن و دستان نرم و نازک، مشغول بازی بودند. بازی با توپ رنگارنگ و قلقلیی بودند که می زدن زمین هوا می رفت و نمی دونی تا کجا می رفت !
زیاد مت محلشان نشدم. که توی این جور پارک های رنگ وارنگ و ولنگ و واز، از این خوشبخت های روی زمین نازنین، کم نیست به خدا !
ولی تا آمدم چشمانم را پرت کنم روی صفحه ی کتاب، دوباره همان چشمان حریص، هل خورد روی چند تا کودک دیگر که آن گوشه ی پارک، نه روی چمن ها، که روی سنگ فرش ها داشتند بی رحمانه به عملی ناجوانمردانه دست می زدند !
مگر چه کار می کردند، جلیل !؟ می خواستی دیگر چه کار کنند ؟ مورچه ها را ! بله همان مورچه های ” میازار موری که دانه کش است ” را با قساوت و سنگدلی تمام از هستی ساقط می کردند !
تا آمدم لعن و نفرینشان کنم، چشمان حالا دیگر گر گرفته ام، از پله های فضا بالا رفت و زوم شد روی لباس های مندرس و موهای ژولیده پولیده و صورت آفتاب سوخته و …. کلی نقطه چین که تو دیگر معنایش را خوب می دانی !
یادم افتاد خودم هم بچه که بودم توی همین داریون خودمون، کم مورچه نکشته ام با همان…. نقطه چین ها ! و کم حسرت ” می زنم زمین هوا میره” نخورده ام که ” ندونی تا کجا میره ! ”
فکر کردم نکند حالا هم بچه داریونی ها، مورچه کش باشند و بیازارند موری که دانه کش است !؟
با خودم گفتم : « نمی شود یه توپ قلقلی بهشان بدهیم تا بزنند زمین هوا بره و نگاه کنند ببینند کجا میره، گاسم دست از مورچه آزاری بردارند !؟
آمدم در خیالم، پارک لاله را بیندازم وسط داریون و تقدیم کنم به بچه داریونی های مظلوم، دیدم این پارک، خیلی پت پهن و بزرگ است و کلی بزرگ ترها که دیگر بچه نیستند، خانه خراب می شوند تا جایی برای لاله باز شود ! از خیرش گذشتم.
نمی دانم، شاید مسئولین بومی و غیر بومی و میان بومی و دو سه رگه ی داریون هم همان فکر مرا می کنند که برای خانه خراب نشدن کلی بزرگ ترها که دیگر بچه نیستند، از خیر پارک مارک های لاله دار می گذرند !
اون قدیمها بچه ها مورچه ها رو ازار میدادند..اما حالا آدم بزرگها همدیگه رو ……………………………………………………………………باور ندارید بپرسید
سلام…
من هم همین فکر رو کردم که لاله رو ننداختم وسط داریون!
با سلام
آقای زارع نمیدونم چرا بچه ها مورچه آزارند، ولی اونقدرها هم که شما فکر میکنید پارک لاله بزرگ نیست برای منطقه داریون! همش 35 هکتار، آنهم نهایتاً…
منطقه داریون با همت متعالی بزرگترها “جا” برای از این بزرگترها هم باز کرده، یه پروژه 460 هکتاری! یعنی یه چیزی نزدیک به 13 برابر پارک لاله…
بنابراین پارک لاله واسه داریون خیلی کوچکه، باید دنبال یه جای بزرگتر باشیم که در شان داریون و داریونی ها باشد…!
سلام نازنین خانم…
شاید به خاطر این باشه که توپشون قلقلی نیست و وقتی می زنن زمین هوا نمی ره که نگاهش کنن ببینن کجا میره ! یعنی فکر می کنی این طوری هاست ؟
اما:
پس من اشتباه می کردم. آخه من فکر کردم لاله میاد رو سر بزرگترهایی که دیگه بچه نیستن خراب میشه !
راستش من اول می خواستم جنگل لویزان رو بندازم تو خالد آباد، ترسیدم تموم آب های منطقه ی داریون رو قورت بده و ببلعه !
که اگه این اتفاق بیفته اونوقت با آه و ناله و نفرین باغ شهرهای فاتحی و دریمه چه کنم. می دونی که من دل نازک نارنجیم و از آه و ناله ی مظلوم میترسم !
سلام بر استاد عزیز
با عرض ادب
اولا استاد معلومه که اون روز حوصله کتاب خوندن نداشتی و هی دنبال بهونه بودی تا از خوندن فرار کنی(ضمیر نا خود آگاهت دنبال فرار بوده!)
دوما کدوم لاله؟!!
سوما شما یه لطف می کردی یه توپ قلقلی واسه اون مورچه ازارها میخریدی تا دست از مورچه ازاری بردارند
چهارما اگه پارک لاله و توپ قلقلی هم برا بعضیا بخری بازم مورچه ازاری یه لذت دیگه ای داره!!!
پنجما این مورچه ها حتما دانه کش نبوده اند که مورد ازار قرار گرفته اند
ششما این مورچه ها همچین هم بی ازار نیستنا پاش بیفته و بهشون رو بدی مثه اون قدیما چوب های خونتون هم میخورن
هفتما پارک لاله هم ارزونی خودتون داریون یه نخ از چمن زرد و گندیده پارک شقایقشو به صد تا پارک لاله عوض نمیکنه!!! گفتم باشم
هشتما هیچی دیگه هفت عدد مقدسیه همون هفتا بسه
سلام عزیز…
اولا :کو دیگه حوصله ؟
دوما : همون لاله
سوما : اتفاقا فردای اون روز با یه توپ قلقلی رفتم اونجا و پرت کردم بینشون. تا مورچه آزارها اومدن بزننش زمین هوا بره، یه آدم بزرگی که دیگه کوچیک نبود، ازشون گرفت داد همون ترگل ورگل ها و گوش سردسته ی مورچه آزارها رو پیچوند و گفت: « د برو دیگه مورچه آزار ! تو رو چه به این غلط ها ؟ » اون بیچاره ها حتا فرصت نکردن ببینن توپ قلقلی تا کجا میره !
چهارما : اگه یه روزی شکارچی شدن و زدن به قلب کوه بمو چی؟ اونوقت دیگه شاید هزار تا قلقلی هم کارساز نباشه !
پنجما : تو پارک لاله شاید، ولی تو داریون…. کی به کیه اونم شاید !
ششما : چه توجیه قانع کننده ای ! بهش فکر نکرده بودم. مال آدم بزرگ هاست که دیگه بچه نیستن ؟
هفتما : خوب شد که گفتی ! این طوری دیگه کسی هم خونه خراب نمیشه.
هشتما : گر هوسه، هفت تا بسه !
سلام احمد رضا مجرد عزیز …
داشتم تو حال و هوای خودم به گوشه و کنار داریون نما سرک می کشیدم که چشمم به این پست افتاد. بی اختیار یادم به مطلب شما افتاد. ماجرای خسارتی که چند جوان به بوستان فرهنگیان داریون وارد کردند را می گویم !
چه شباهت عجیبی بین این دو ماجراست ! مورچه آزاری و تخریب اموال بیت المال … ؟ چرا !؟ من که عقلم قد نمی ده. مجرد جان تو میدونی چرا !؟ اگه میدونی به ما هم بگو روشن شیم ….