خاطرات ما از داریون | قایق دلتنگی ها را به سوی ساحل آرامش بکشانیم
جلیل زارع|
” غزال تیز پای خاطراتت، به دشت داریونم می کشاند
به دوش ابر در بیراهه ی باد، به بخت بی نشانم می نشاند
نگاهم برد سوی خالد آباد، تو می خواندی سرود “باز باران”
میان سبزه زاران می دویدی، خرامان و خرامان و خرامان
نگاهت با نگاهم چون درآویخت، “گره بند قبای غنچه وا شد”
هزاران ناله ی مستانه سر داد، دل بی دل به عشقت مبتلا شد ”
… من که کلی خاطره دارم از زادگاهم داریون و دوستان داریونی؛ به قول بنیامین عزیز، به گاهِ دلتنگی، پرنده ی بی تاب خیال رو می فرستم به جولانگاه غزال تیز پای خاطرات و با یادآوری اونا، قایق دلتنگی ها رو به ساحل آرامش می کشونم.
گاهی هم که امواج خروشان دل دریایی، پر تلاطم میشه و قایق دلتنگی رو به رقص در میاره، اگه فرصتی دست بده، از شهر دود و آهن می زنم بیرون و خودم رو به زادگاهم داریون می رسونم و از نزدیک خاطرات رو زنده می کنم و بر می گردم.
و باز در انتظار امواج خروشان دل دریایی و تلاطم دیگر و قایق رقصان دلتنگی دیگر می مانم. تا کی باز فرصتی برای کشوندن قایق دلتنگی ها به ساحل آرامش فراهم بشه.
شما چه طور ؟ از زادگاهتون خاطره ندارید ؟ معلومه که دارید ! مگه میشه این دل دریایی و امواج خروشان و تلاطم و قایق دلتنگی رو از عالم خیال حذف کرد !؟ پس دست به قلم بشید و پرنده ی بی تاب خیالتون رو بفرستید به جولانگاه غزال تیز پای خاطراتتون. اگه آرومتون نکرد با من !
و کمک کنیم، به زادگاهمون تا جایی که میشه رنگ زیبایی و طراوت بپاشیم تا بر و بچه های امروز هم دست خالی به فردا نپیوندند.
این پست، برای ثبت خاطرات ریز و درشت ما داریون نمایی ها تو دلِ داریون نما جا خوش کرده. خاطراتی از زادگاهمون منطقه ی سرافراز داریون. منظورم فقط شهر داریون نیست؛ داریون و روستاهای منطقه رو میگم.
از خاطرات تلخ و شیرین گذشته بگید. از حال و هوای امروز زادگاهمون بگید. از رویاهای فردا و فرداها بگید. خلاصه، هر چه می خواهد دل تنگت بگو تا ما هم با شنیدنش همراه با شما قایق دلتنگی هامونو بفرستیم به ساحل آرامش و آسایش.
باقی بقایتان …
کی شعر تر انگیزد….خاطر که هزین باشد……
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
در خاطرم همیشه ماندگاری ، چرا که لحظه های نبودنت را هم با تمام دنیا عوض نمیکنم ……………….
سرفه هایم صدای خورده شیشه میدهد
به گمانم چیزی درون من شکسته