داغ و فراقت را کجای دلم بگذارم و چگونه تاب آورم امام و مقتدایم ! ؟
جلیل زارع|
… داغت را کجای دلم بگذارم امامم ! وقتی تنها نامت هزار هزار دعای کمیل و توسل را در دلم زمزمه می کند ؟
… فراقت را چگونه تاب آورم رهبرم ! وقتی گلدسته های حرمت این گونه با دلم بازی می کند ؟
… خاطره ات را چگونه از یاد برم انیسم ! وقتی پرنده ی حضورت در وجودم بال بال می زند ؟
… کلامت را چگونه تفسیر کنم مولایم ! وقتی اولین حرفی که بر زبانت جاری می شود، ابر دیدگانم را بارانی می کند ؟
… کوچت را چگونه باور کنم مقتدایم ! وقتی آزادگان جهان آزادگی را به تو اقتدا می کنند ؟
… صولتت را چه سان معنا کنم مرادم ! وقتی سال ها پس از رحلتت هنوز هم دشمن با شنیدن نامت به وحشت می افتد ؟
… بی اعتناییت به دنیای دون را به چه مانند کنم سالارم ! وقتی تا بودی در خانه ای استیجاری در دل روستای جماران سکنا گزیدی و در خورد و خوراک و خواب به مولای متقیان اقتدا نمودی ؟
… عبودیتت را چگونه حد و مرز قائل شوم سرورم ! وقتی حتا یک چشم بر هم زدن هم یاد خدا از خاطرت نرفت و نام خدا از کلامت نیفتاد ؟
… خاطره ات را، کلامت را، کوچت را، صولتت را، بی اعتناییت به دنیا را، عبودیتت را چگونه فریاد زنم ! وقتی فریاد در برابرت لب فرو بسته است ؟
… داغ و فراقت را کجای دلم بگذارم و چگونه تاب آورم امام و مقتدایم ! وقتی نامت دعای کمیل و توسل را در دلم زار می زند و نسیم کویت ترنم باران عشق و دلدادگی را در دلم جار می زند ؟
سلام بر روح الله …
… نمی دانم اوج غم و اندوه ارتحال پیر و مرادم را چگونه بیان کنم !؟ همین قدر بگویم که در تمام روز و شب های عمرم، روز و شب هایی به سختی و غمباری 14 و 15 و 16 خرداد 68 را نگذرانده ام.