جلیل زارع-علی زارع|
*بسم رب الشّهدا و الصدّقین…
همه ی ما، گاهی دلتنگ می شویم و دلمان می خواهد با کسی درد دل کنیم. چه کسی بهتر از شهدا؟…
دلتنگی هایمان را با شهدا در میان بگذاریم… کسانی که به خاطر رضای خدا و دل ما، از خود و دل خود گذشتند.
یکی از این عزیزان، شهید حسین قنبری است. بسیجی شهید حسین قنبری.
از همان آغاز جنگ، عضو فعال پایگاه بسیج داریون شد و سرانجام در سال ۱۳۶۱ به اتفاق کاروانی از جوانان بسیجی داریون، داوطلبانه برای شرکت در جبهه های جنگ ثبت نام کرد.
دوره ی آموزشی را در پادگان امام حسین باجگاه زرقان گذراند و همراه با همرزمانش پس از ۴۰ روز آموزش به جبهه اعزام شد. از شیراز مستقیما راهی اهواز شده و در منطقه ی عملیاتی دشت عباس( عین خوش) در خط مقدم جبهه مستقر شد.
• ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۱، رقص خون در وادی جنون:
تپه ی ۱۷۵ دشت عباس هنوز در دست دشمن بود. این تپه بسیار استراتژیک بود و باید هر طور شده از دست دشمن تا دندان مسلح بعثی آزاد می شد. دستور پیشروی به سمت تپه صادر شد. عملیات با رمز یا زینب(س) شروع شد؛ عملیات محرم. بسیجیان جان بر کف بی پروا برای تسخیر تپه به قلب دشمن زدند.
تیپ امام سجاد(ع) هم از جمله نیروهای عملیاتی بودند. حسین هم با دیگر همرزمان داریونی بهرام یوسفی، علی بذرافکن و رستم حقیقی جزو نیروهای عملیاتی این تیپ بود. همه به خوبی آگاه بودند که تصرّف چنین تپه ای آسان نیست. می دانستند احتمال برگشتن از چنین عملیاتی بسیار ضعیف است ولی آن ها هم قسم شده بودند برای غلبه بر نیروی دشمن و آزادسازی تپه سوق الجیشی ۱۷۵ دشت عباس. اراده ی پولادین آن ها نشات گرفته از ایمان قویشان بود و جز به پیروزی به چیز دیگری فکر نمی کردند. جانشان را کف دستشان گرفته بودند برای پیروزی و یا شهادت و به راستی هم شهادت بزرگ ترین آرزویشان بود.
کوروش قنبری هم که آن زمان در اهواز بود شصتش خبردار شد و سریع خود را به نیروهای عملیاتی رساند تا در کنار دوستان همرزمِ هم محلی اش از پیکار با خصم عقب نماند.
سرانجام با یورشی همه جانبه تپه ی ۱۷۵ به تصرف نیروهای ایرانی در آمد. نیروهای دشمن، سه بار متوالی تپه را آماج توپ و گلوله و خمپاره قرار دادند.
نیروها و تانک های عراقی از پایین به سمت تپه در حال حرکت بودند. خمپاره ای چند متری کوروش اصابت کرد.ترکش خمپاره، بازوی او را نشانه رفت. حسین به سوی او دوید. او را از زمین بلند کرد و از تیررس دشمن دور نمود. بعد هم به سرعت رفت بالای سر شهیدی که کمی آن طرف تر افتاده بود. چفیه اش را باز کرد و برگشت به طرف کوروش تا با آن چفیه، برای جلو گیری از خونریزی بیش تر، بازوی کوروش را ببند.
کوروش در آن عملیات زخمی شد و جان سالم به در برد تا در جایی دیگر و در وقتی دیگر به قربانگاه برود و عاشقانه و عارفانه جان شیرین خود را تسلیم خدای خویش کند.
بعد از عملیات، کوروش گفت: « درست لحظه ای که حسین چفیه به دست به سمت من می آمد، گلوله ی توپی کنارش به زمین خورد و گرد و خاک بلند شد. ترکشی بزرگ به شکم حسین اصابت کرد و او را به آرزویش رساند و در بهار عمر در سن ۱۸ سالگی با اصابت همان ترکش جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاالله پیوست. »
کوروش توسط یکی از همرزمانش به نقطه ای در نزدیکی جاده منتقل شد و به وسیله ی آمبولانس به پشت جبهه انتقال داده شد.
تپه ی ۱۷۵ باز هم به تصرف نیروهای بعثی در آمد و پیکر پاک شهید علی بذرافکن، بهرام یوسفی و حسین قنبری همراه با شهدای دیگرعملیات در محاصره ی دشمن قرار گرفت تا این افتخار آفرینان غیور مدت ها مفقودالاثر بمانند و خانواده هایشان هم چنان چشم انتطار خبری از عزیز دلبندشان.
• سال ۱۳۷۳، پیدا شدن پیکر شهید حسین قنبری و سایر همرزمان شهید داریونی اش:
سرانجام در سال ۱۳۷۳، گروه تفحص شهدا به وسیله ی همان آدرسی که شهید کوروش قنبری داده بود، در محل تپه ی ۱۷۵ دشت عباس، پیکر پاک و مطهر شهید حسین قنبری و همرزمانش را یافتند و خانواده های چشم انتظارشان را به سوگ نشاندند.
• سال ۱۳۷۳، گلزار شهدای داریون:
استخوان های پیکر شهید حسین قنبری و دیگر همرزمان داریونی اش بعد از ۱۳ سال غربت، سرانجام در سال ۱۳۷۳به زادگاهشان بازگشت و بر دستان مردم شهید پرور داریون در گلزار شهدا آرام گرفت.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد …
هر آن کو شود کشته زایران سپاه…..بهشت برینش بود جایگاه
مسئولین که در دکون و دستکشونو رو داریون نما بستن ! نه خبرنگار هاشو راه میدن برای کسب خبر و نه به خودشون زحمت اطلاع رسانی از طریق این تنها تریبون محلی میدن !
با داریون نما قهرین، قبول ! کاربرای داریون نما هم که لابد هیچ کدومشون داریونی نیستن! یا شاید هم قابل نیستن ! خونواده شهدا چی !!!؟ اونا هم قابل نیستن !؟ مطمئنم اونا رو قابل میدونید. تو سخنرانی هاتون که این طوری میگید !
پس پای درد دلشون بنشینید. حرفاشونو بشنوید. حالا از هر طریقی که باهاتون درد دل کنن. خیلی از خونواده شهدا از طریق همین سایتی که شما در دکون و دستکتونو روش بستید با شما حرف زدن. گفته هاشون هم مستند تو داریون نما ثبت و ضبطه. اصلا اونا به کنار. بر گذشته ها صلوات. همین خونواده شهید قنبری عزیز. باهاتون کلی حرف دارن. درد دلشونو که تو همین پست ملاحظه کردین ! خب جوابشون بدین.
حالا چی میگید ؟ پای درد دل خونواده های شهدا نشستن و جوابشونو دادن که دیگه واجبه. خدا کنه لااقل این کامنت رو ببینین و جوابی براش داشته باشین.
بخشی از بیانات امام به مسئولین در ارتباط با خانواده های شهدا :
« من میدانم که بسیاری از خانوادههای عزیز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین به خاطر مناعت طبع و بزرگواری و اخلاق کریمه خود در مصایب و مشکلات زندگی به مسئولین مراجعه نکردهاند و یا مراجعهشان به حداقل بوده است.
و همه نیز میدانیم که اکثریت این قشر و رزمندگان عزیز اسلام از طبقات محروم و کم درآمد بودند و مرفهین کمتر دل برای انقلاب سوختند، ولی وظیفه ماست که در حد توان و مقدورات قدرشناس زحمات آنان باشیم و من میل ندارم که این قدرشناسی فقط در حد تعریف و تمجید ظاهری خلاصه شود بلکه باید در همه نوع امتیازات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به آنان بها داده شود. »
درود بر تمامی دوستان
وقتی رای های بالا را به پست شهدای داریون می بینم بیشتر تشویق می شوم تا به همراه برادر عزیزم جلیل زارع به معرفی بیشتر شهدای داریون بپردازم.بی شک هرچه این انقلاب دارد از خون پاک شهداست.
والا ما که نفهمیدیم چی شد…!!!!!!!!!