بخش کردم داریون را، بخش اول درد/ درد و رنج بی کسی ها و نداری ها/دیده ام اما، من این جا شرم را در چهره بابا، دست خالی شرم هم دارد !
سهیل شمس|
بخش کردم داریون را، بخش اول درد
درد و رنج بی کسی ها و نداری ها
بخش دوم، آیه های یاس
می شود، معنا ندارد !
می توان هم، مال از ما بهتران، شاید !
بخش سوم را، نه می گویم نه خواهم گفت
هیچ کس باور ندارد
بیخ گوش شهر حافظ
داریون، اما، بی حفاظ و بی سرانجام است !
با که گویم قصّه ی پر غصّه ی شهرم ؟
دگر گوش شنیدن نیست !
گوش هم باشد، شنیدن مثل دیدن نیست !
دیده ام اما، من این جا
شرم را در چهره ی بابا
دست خالی شرم هم دارد !
کار، دیگر واژه ی بی ربط و بی معناست !
کاش آبی بود تا بابا بکارد
دست خود را در زمین هایش !
کاش می شد سبز !
گفت بابایی که می دید و ندیدندش :
« آب، چون بابا ندارد،
دست دارد، چرخ صنعت را بگرداند »
دوره اش کردند: ” کیش و مات ! ”
یعنی این جا، تخم صنعت بی بر و بار است !
بخش سوم را، نه می گویم، نه خواهم گفت !
هیچ کس باور ندارد
پشت بندِ واژه ی بی ربط و بی معنا
یک بلای خانمان سوزی است پر معنا !
اعتیاد این جا، اعتیاد آن جا !
بخش های دیگر این شهر را تاب شنیدن نیست !
رفت تا معنا کند در راه بی برگشت
واژه ی بی ربط فردا را !
رفت، امّا
حاصلش نعشی به روی دست بابا بود !
جادّه ی پر رفت و بی برگشت !
قربانی نمی خواهد !؟
… بعد از آن، هرچند
چشمه ی چشمان بابا
آب دارد،
لیک دستی نیست
تا بابا بکارد در زمین هایش !
… دستی آخر، داریون را بخش خواهد کرد
بخش اول “دا “، دوم ” ری ”
آخرش هم، نوش دارو ” یون ” !!!
بخش کردم داریون را، بخش اول درد
درد و رنج بی کسی ها و نداری ها :
اشک به چشمانم آورد این دردنامه. نمی دانم درد نامه اش بگویم یا رنجنامه و یا بخشنامه. شاید هم بخشنامه ای پر از درد و رنج !
بخش دوم، آیه های یاس
می شود، معنا ندارد !
می توان هم، مال از ما بهتران، شاید :
تا بوده و نبوده توی داریون یاس بوده است و نا امیدی و نمی شود ها، مخصوصا بین مسئولینی که دنبال دردسر نیستند !
بخش سوم را، نه می گویم نه خواهم گفت
هیچ کس باور ندارد
بیخ گوش شهر حافظ
داریون، اما، بی حفاظ و بی سرانجام است ! :
داریون پر است از حرف هایی که نباید گفت که اگر گویم زبان سوزد نه گویم مغز استخوان سوزد !
با که گویم قصّه ی پر غصّه ی شهرم ؟
دگر گوش شنیدن نیست !
گوش هم باشد، شنیدن مثل دیدن نیست ! :
تا دلت بخواهد داریون گوش های کر و چشمهای کور دارد ! گرنه در همین داریون نما پر است از گفتنیها و دیدنیهایی که شنیده و دیده نمیشوند !
گفت بابایی که می دید و ندیدندش :
« آب، چون بابا ندارد،
دست دارد، چرخ صنعت را بگرداند »
دوره اش کردند: ” کیش و مات ! ”
یعنی این جا، تخم صنعت بی بر و بار است :
این یکی دیگر خیلی دلم را میسوزاند ! چوب لای چرخ صنعتی گذاشتند که سر زا رفت !
… بعد از آن، هرچند
چشمه ی چشمان بابا
آب دارد،
لیک دستی نیست
تا بابا بکارد در زمین هایش :
کاش مرهمی پیدا میشد برای دل داغدار پدران و مادران قربانیان جاده شیراز داریون!
… دستی آخر، داریون را بخش خواهد کرد
بخش اول “دا “، دوم ” ری ”
آخرش هم، نوش دارو ” یون ” !!! :
بدون شرح !
اگه پخش و پره نمیشدیم و هر کدوم ساز خودمونو نمی زدیم تا حال بخش شده بودیم. عیب ما داریونیها تفرقه ست !
… بخش و پخش زیاد هم با هم فرق ندارن ! فرقشون فقط تو دو تا نقطه ی ناقابله که اونم نصیب پخش شده ! دارندگی و برازندگی !
دال بگفتی درد و رنجم شد عیان
ا که گفتی آه و حسرت شد بیان
ر نگو، با این همه خاستی بگو
ر نشان از درد دارد ای عامووو
ی نشان از یار دارد داریون
یار بی یاور، بلای داریون
و بخاهم گفت واویلا شود
راز نامردان همه رسوا شود
ن به آخر می رسد این درد و رنج
جمله غمها پرکشد ای دل مرنج
درد ما ای داریون از غیر نیست
جمله غمها از خوداست از غیر نیست
گر بخواهی از غمش فارغ شوی
از نفاق ودشمنی دوری کنی
دستها در دست هم باید نهاد
فارغ از هر زنده باد و مرده باد
سر به راه همدلی باید نهاد
زنده باد این داریون،آباد باد
تقدیم به دوست نازنیم علی زارع:
خوب بخشیدی “دال” تا “یون” را
اولش درد،آخرش درمون را !
چون “الف” تن پرور و بی حال شد
زیر بار محنت و غم “دال” شد !
رنج بردیم و نجنبیدیم چون
درد اومد زاده شد با داریون !
آه و واویلایِ تنها، چاره نیست
” آیه های یاس خون “، این کاره نیست !
” بوق ها ” تا توی حرف آواره اند
در عمل، بی چاره و چِم چاره اند !
” یا علی گفتن ” و جنبیدن زجا
چاره ی درد است، ” علی جان زارعا ” !
خوب گفتی مطلبت را ناز بود
حل مشکل شیوه ی استاد بود
کاش بودش گوش شنوایی دریغ
کاش بودش عزم راسخ ای رفیق
کاش بودش ذره ای همت ولیک
بود همت، تفرقه ما را نصیب
بایدش فکری به حال تفرقه کرد ای رفیق
تفرقه چونان تبر پی را برید
هر کسی آمد فقط از خود بگفت
هر کسی آمد فقطدر خود بخفت
من امیدم در پی امید هست
من نگاهم در پی خورشید هست
من توکل بر خدا بنموده ام
من ز دنیا این دلم ببریده ام
حرف ما را ای جلیل کو مشتری
من هنوز در بهت هستم یا علی
… دستی آخر، داریون را بخش خواهد کرد
بخش اول “دا “، دوم ” ری ”
آخرش هم، نوش دارو ” یون ” !!!
اگر اثری از داریون مانده باشد با این هه ظلم
متاسفانه کارد دسته خودش میبره …
داریون درد است و درد و درد و درد
هر کسی آمد و هیچ کاری نکرد !
معلم داریونی :میتونی “آب” رو بخش کنی ؟
دانش آموز بازم داریونی : ها بله ! مث آب خوردن !
معلم داریونی : خب چند بخشه ؟
دانش آموز بازم داریونی : آقا اجازه ! یه بخش
معلم داریونی : نان چی ؟
دانش آموز بازم داریونی : اونم یه بخش آقا
معلم داریونی : حالا ببینم میتونی “داریون نما” رو هم بخش کنی ؟
دانش آموز بازم داریونی : نه تو رو خدا، آقا ! همون “داریون” رو که بخش کردیم سی هفت پشتمون بسه
—