سهیل شمس:
… درد، بخش شدن یا نشدن نیست، که شهر شدن هم نبود ! البته ارتقا از دهستان به بخش، خیلی خوب است. همان طور که شهر شدن هم خوب بود. ولی هر چیزی فرهنگ و امکانات خودش را می طلبد.
بگذار این طور بگویم: می گویند اقتصاد، علم ملال آور است ! چرا که در اقتصاد، هیچ چیزی را به دست نمی آوری مگر این که بهایش ( چیز دیگری ) را بپردازی. یک اقتصاددان موفق، کسی است که بنشیند و حساب و کتاب کند؛ دو دو تا چهار تا بکند، ببیند چیزی را که به دست می آورد، برآن چه از دست می دهد، می چربد یا نه؟ گرنه، نه تنها منفعتی در کار نیست، که عین ضرر است !
روزی که داریون، لباس شهر را به تن کرد، خیلی چیزها را از دست داد. خب این یک امر طبیعی است؛ مثلا وقتی آپارتمان نشین می شوی، از برخی امکانات برخوردار می شوی، ولی دیگر حیاطی مستقل برای دار و درخت و نگه داری حیوانات اهلی نداری. شهر شدن یک روستا هم همین طور است. قطعا چیزهایی را از دست می دهیم ولی خیلی چیزها هم می شود و باید به دست آورد که اگر حاصل نشود، ضرر کرده ایم.
ما خوب از دست دادیم ولی بد به دست آوردیم. منظورم این است که در قبال از دست رفته ها، به دست آمده ها آن طور که باید و شلید، چشمگیر و در قد و قواره ی یک شهر نبود و نیست ! و همین، ملال آور است !
باید بگویم شهر ما هنوز، کدخدایی اداره می شود، زیرا کدخداهای ما در زمان خودشان در قد و قواره ی روستا بودند و ….از این مقوله بگذریم بهتر است !
وقتی ما هنوز شهر نشین نشده ایم، چه طور دم از بخش شدن می زنیم !؟ اول در قد و قواره ی شهر بدرخشیم، بعد فیلمان یاد هندوستان بکند ! راحت بگویم، می دانید چرا طرح توجیهی یک صد صفحه ای ارتقای دهستان به بخش که مدت مدیدی است در بایگانی شهرداری خاک می خورد، این همه مدت فقط در شرف ابلاغ است و کار پیش نمی رود ؟رودربایستی که نداریم عزیز ! چون ما را باور ندارند ! داریون را در قد و قواره ی شهر نمی بینند که ارتقایش دهند !
باید مسئولینی با فرهنگ یک شهر ( باز به کسی برنخورد، منظورم باور یک شهر است. ) بلند شوند، بروند از حقشان دفاع کنند و طرحشان را با دلایل قوی و معنوی بقبولانند نه با فرهنگ یک روستا ( باور یک روستا ) !
باید اول، مسئولین پایین دستی به مسئولین بالا دستی بقبولانند که داریون، شهر است و به تبع آن امکانات یک شهررا بطلبند، آن گاه دم از بخش شدن بزنند و با قدرت، داریونی که در عمل شهر است نه فقط در حرف،را به بخش ارتقایش دهند.
باید بدون ترس و واهمه و رودربایستی و چرتکه انداختن ها و دو دو تا چهار تا کردن ها و هراس برای از دست دادن یا تضعیف جایگاه ها و میز و صندلی هایی که اگر ماندنی بود به من و تو نمی رسید، محکم و استوار بایستیم و گلستان را بخواهیم ولی مواظب باشیم بار دیگر کویر را به ما قالب نکنند !!
همین. و این طوری هاست ….
باقی بقایتان…