رمان قلعه داریان/ قسمت شصت و هفتم
نویسنده: جلیل زارع
فرهاد که فکر نمی کرد رضاقلی بیگ به جای بازگشت به تهران، مستقیما به اصفهان رفته، از آن جا همراه با قشون تقی خان بقایری و میرزا حسین خوئی، راهی شیراز شود، خطر را به طور جدی احساس کرد و به فکر راه چاره افتاد. این بود که فورا نزد محمد حسن خان قاجار رفت. موضوع را با او و همسرش جیران در میان گذاشت و مجددا درخواست قشونی برای رفتن به شیراز و دفاع از داریان کرد.
باز هم اول، این جیران بود که فرهاد را از این کار منع کرد. او از خان اجازه خواست و رو به فرهاد کرد و گفت : « قبلا هم گفته ام هرگونه قشون و قشون کشی از ناحیه ی ما به هر کجای ایران، شورش قلمداد می شود و کار را از این هم که هست خراب تر می کند. از آن گذشته، با وجود تصرف شیراز توسط فرستادگان ابراهیم شاه و قشون آماده ی پیکار تقی خان بقایری و میرزا حسین خوئی، شما چگونه می توانید با رضاقلی بیگ وارد جنگ شده و او را از حمله به داریان بازدارید ؟ »
فرهاد گفت : « پس شما می فرمایید من دست روی دست بگذارم تا رضاقلی بیگ، هم مردم زادگاهم را از دم تیغ بگذراند و هم ستاره را تصاحب کند ؟ »
جیران گفت : « من چنین حرفی نزدم. منتها هر کاری راه خودش را دارد. »
محمد حسن خان رو به همسرش کرد و گفت : « نقشه ای دارید ؟ »
جیران گفت : « بله. اگر خان اجازه بفرمایند، عرض می کنم. »
محمد حسن خان گفت : « فرهاد حق دارد. نمی تواند دست روی دست بگذارد و شاهد باشد تا آن ملعون به نیات شوم خود برسد. حالا شما بگویید چه نقشه ای در سر دارید ؟ چه طور می شود بدون قشون و قشون کشی مانع حمله رضاقلی بیگ به داریان شد و مردم داریان را از شر این نابکار حفظ کرد ؟ »
جیران گفت : « باز هم فرهاد باید با همان عده ی اندک نیروهای اطلاعاتیش پنهانی راهی شیراز شود و به کمک صاحب اختیار سابق فارس به شیراز حمله ور شده فرستادگان ابراهیم شاه را از شیراز دور کند. این طوری خود به خود شر رضاقلی بیگ هم موقتا از سر مردم داریان و ستاره کوتاه می شود.»
محمد حسن خان، نقشه ی همسرش را پسندید و گفت : « فعلا چاره ای جز دست زدن به راه های پیش گیرانه نداریم. انشاءالله به زودی با پیروزی شاهرخ میرزا بر ابراهیم شاه، نابودی رضاقلی بیگ هم حتمی است و شر او برای همیشه کوتاه می شود. »
فرهاد، سکوت کرد و جیران رو به خان کرد و گفت : « چاره ای جر این نیست. من مطمئنم با افراد کار کشته ای که در اختیار فرهاد است و درایت و هوشیاری او که تا کنون ثابت کرده است فرمانده ی لایقی است، همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود. »
بعد، رو به فرهاد کرد و گفت : « شما ماموریت های دشوارتری را با موفقیت پشت سر گذاشته اید و ثابت کرده اید در مواقع بحرانی فرمانده ی لایقی هستید؛ خنثا کردن نقشه ی شوم رضاقلی بیگ که در برابر اراده ی قوی شما چیزی نیست. فقط باید با احتیاط کامل و دست به عصا کارها را پیش ببرید. »
فرهاد، می دانست که سخنان جیران، عاقلانه و منطقی است و در این شرایط، راه دیگری ندارد. این بود که موافقت خود را با این نقشه اعلام کرد و از خان اجازه خواست با نیروهای اطلاعاتی تحت امرش هر چه زودتر راهی شیراز شود.
خان، اجازه داد و از فرهاد خواست مرتب توسط افرادش او را در جریان چند و چون کار قرار دهد . سپس رو به جیران کرد و گفت : « بهتر است پیکی هم روانه ی مشهد کنیم و شاهرخ میرزا را از خطر جدی شیراز آگاه کنیم تا در صورتی که همه چیز آن طوری که شما پیش بینی می کنید، ختم به خیر نشود با حکم شاهرخ میرزا، قشونی را به کمک فرهاد بفرستیم. این طوری دیگر قشون کشی به شیراز هم شورش قلمداد نمی شود. »
فردای آن روز، پس از طلوع آفتاب، فرهاد به اتفاق نیروهای اطلاعاتی تحت امرش یک بار دیگر راهی شیراز شد.