فرهنگ مردم داریون / قسمت شصت و هشتم: نمونه دوبیتی های داریون
به کوشش: جلیل زارع
معمولا این دوبیتی ها را هنگام کار – به ویژه کار قالی بافی – زمزمه می کردند تا زمان زودتر بگذرد. عمده ترین نکات موجود در آن ها عبارت اند از:
1- مهرورزی نسبت به برادر و ابراز ناراحتی از دوری او
2- عشق
3- آرزوی زیارت امام رضا(ع)
4- پند و اندرز
5- غم دل و شکایت از روزگار
همین شهری که نامش داریونه
به سمت قبله اش آب روونه
به سمت قبله اش باغ و گلستون
همه گویند که این مازندرونه
***
درِ قلعه ی داریون چاردریه
سَراِنداز (چادر) سرِ بامِ زریه
تمام داریونی با خبر باش
که دلبر زهره و دل مشتریه
***
پسینی (عصر) که وِلُم1 رفتَه به بالا
خوراک مو شده یَگ (یک) بلگِ (برگ) نعنا
الهی بلگ نعنا خشک گرده
که او رفت و چنین گشتُم مو تهنا (تنها)
***
از این جا تا به شیراز خیلی راهه
همش کوه و کمر سنگ سیاهه
که سنگاش بشکنین ریگاش بیبیزین
تا گُرده ی2 کاکای جونیم گل بیریزین
***
خداوندا خراسون کن نصیبُم
برم پابوس آقای غریبُم
برم پابوسش و بیمار گردُم
خودُم بیمار و آقایم طبیبُم
***
گل سرخُم چرا رنگت شدَه زرد؟
مِیَه (مگر) باد خزون بر تو گذر کرد
مو از باد خزون گلّه ( گلایه) ندارُم
غریبی گشتم و رنگُم شدَه زرد
***
به قبرستون گذر کِردمُ زمانی
بدیدُم قبر یه تازه جوانی
بگفتُم ای جوان چه می گذرانی؟
بگفت خوبی بکن تا می توانی
***
درخت سوزوی (سبزی) بیدم در بیابون
چرا آبُم ندادی یار نادون؟
به امید خدا و برف و بارون
دوباره سوز گردم در بیابون
***
بِرادر پشت، برادرزاده ات پشت
درخت بی برادر کی کند رُشت (رشد)؟
درخت با برادر سوز و خرّم
درخت بی برادر کنگه3 اش خشک
***
دلُم می خواد برم امام رضا را
ببوسُم گنبد سوز رضا را
به قربون سر همچون امامی
مطابق می کنه شاه و گدا را
***
سرِ شوم تا سحر بیدار بیدُم
به زیر رخنه ی دیوار بیدُم
سه تاهی4 سر زد و طلوع دمیدَه
همین جور انتظارت یار بیدُم
***
بیو دلبر ببر دسمال دسُّم
به پیش دلبر شیدای مسُّم
بگو دلبر سلامت می رسونم
مِیَه مو تا قیومت (قیامت) زنده هسُّم
***
شو مهتابیه یارُم نیومد
نشِسُّم تا سحر یارُم نیومد
نشسّم تا سحر حیرون و ویلون5
گل سرخ وفادارُم نیومد
***
بیو شاه چراغ تو شاه مایی
به پابوست میام مو سال و ماهی
چراغ روغنی نذر تو دارُم
خود6 (با) کاکام کنُم صحل (صلح) و صفایی
***
الهی مو بمیرُم تو بمونی
بیِی بالِی (بیایی بالای) سر مو بی گمونی
خبر سی مو میاره مار و موری
عزیزت اومده فاته (فاتحه) خونی
***
دلُم می خواد که نومزاددار باشُم
چو دونه ی قیمتی پُی (پای) نار (انار) باشُم
چو دونه ی قیمتی پُی نار شیرین
همیشه در کمینت یار باشُم
***
ستاره آسمون میشمارُم امشو
به بالینُم بیو بیمارُم امشو
به بالینُم بیو خواب خوشی کن
که اُنچی (آنچه) دشمنه بیداره امشو
***
ستاره ی آسمون نقش زمینه
برادر غم نخور دنیا همینه
برادر غم نخور شکر اَ خدا کن
که دولت سایه ی صبح و پسینه
***
عزیزی در سفر دارُم خدایا
چه قَد شوقش به سر دارُم خدایا
عزیز در سفر کاکای یه دونه
امیرالمومنین ریش (رویش) بده خونه
***
سر کوه بلند خشخاش خشخاش
برم راز دلُم سی کی کنُم فاش
اِیَه (اگر) راز دلُم سی کوه بگویُم
که سنگ کوه میشه قاش قاش و قاش قاش
***
ایه ناز ناز بری هوات میایُم
بند پرواز بری هوات میایُم
اِیه سرهنگ بشی تو هنگ بمونی
مو هم سرباز می شم هوات میایُم
***
مو قربون حنای پُر دو دسّت
تو قلیون چاق نکن می سوزه دسّت
تو قلیون چاق نکن بر مو حرومه
خودُم چاق می کنُم می دُم به دسّت
***
قد و بالات اَ (از) دور بینُم بسُم نی (نیست)
به جایی رفته ای که دسرسُم نی
به جایی رفته ای قصر بلندی
سخن دارُم مجال گفتنُم نی
• پانوشت:
1- ول: یار
2- گُرده: پهلو، کنار
3- شاخه
4- نام یک ستاره
5- سرگردان
6- با
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی نمونه ی دوبیتی های داریون)