فرهنگ مردم داریون / قسمت هشتاد و هفتم: ادامه کاربرد کنایات در گفت و گوهای مردم داریون
به کوشش: جلیل زارع
حرف “پ”
• پا به ماه: زنی که در ماه زایمان خود باشد.
• پات هشتن؟ به کنایه: آیا تو را مجبور کرده اند؟
• پا کشیدن: تندتر راه رفتن. پا بکش: تندتر راه بیا.
• پشت کله ی کسی هشتن: کسی را وادار به انجام کاری کردن
• پِند و پِرچوق چیزی در آوردن: آن را له لورده کردن
• پول پول کردن: ریز ریز کردن
• پی تو: مخفف پی1 تاب. کنایه از گرمای شدید. گرمایی شدن
• پی رو چیزی رفتن: نشانه های چیزی یا کسی را دنبال کردن تا به آن رسیدن
• پیس رفتن دل: سر رفتن حوصله، بی قرار شدن
حرف “ت”
• تُر چیزی رفتن: دنبال چیزی رفتن. تُر فرد مرده رفتن کنایه از سر به نیست شدن. گم و نابود شدن
• تُسی فیسی کردن: بر باد دادن. نابود کردن
• تَش تیفون زدن به چیزی: آن را نابود کردن. حیف و میل کردن
• تو چیش کردن: 1- بسیار خوب و دوست داشتنی. صفتی است برای خوراکی 2- کنایه از چیز بسیار کم
• تکش شِکس: قدرت آن – مثلا سرما – کم شد.
• تو کُمی حرف زدن: خیلی آهسته حرف زدن. زیر لبی حرف زدن
• تو لباس رفتن: به خدمت سربازی رفتن
حرف “ج”
• جفاکش: انسانی که بلا و سختی فراوانی تحمل کرده باشد.
• جون اَ پشت شدن: دچار رنج و درد فراوان شدن
حرف “چ”
• چاپ کردن: دروغ گفتن
• چُسی رفتن: لاف زدن و ادعا داشتن در دعوا، رجز خوانی
• چوق2 گزی دست کسی بودن: دست خالی برگشتن. اگر کسی برای طلب چیزی می رفت و دست خالی برمی گشت می گفتند: «اِنگا چوق گزی دسّته!»
• چیش چیزی زدن: چیزی را به مقدار اندک به چیز دیگر افزودن. چاشنی دادن
حرف “ح”
• حج اکبر: تکلیف بزرگ. وقتی گفته می شود: «انگا حج اکبره!»، یعنی مثل این که تکلیف شرعی بزرگی است که باید انجام می شده و انجام نشده، حال آن که چنین نیست.
• حرف لُک و پُک: حرف درشت
• حریف: انسان رند و زیرکی که می خواهد به نفع خود کار کند.
حرف “خ”
• خدا داده: خوشبخت، دارا
• خدا می ذاره کول آدم جِرکار: خدا، دروغ جِر زننده در بازی را برملا می کند.
• خر بشمار جو بریز: هنگام عصبانیت در مورد کارهایی به کار می رود که شماره ی افراد مورد نظر مهم است و باید به تعداد آن ها توجه داشت.
• خرج دادن: سفره ی پذیرایی عام گستردن به مناسبتی خاص
• خُو کردن: کسی را در خواب غفلت قرار دادن و غافلگیر کردن
• پانوشت:
1- چربی
2- چوب
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پزوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … ( قسمت بعد: ادامه کاربرد کنایات در گفت و گوهای مردم داریون)