فرهنگ مردم داریون / قسمت یکصد و نهم: ادامه آداب و رسوم محلی و ملی داریون
به کوشش: جلیل زارع
• زیارت
آرزوی زیارت اماکن مقدس، مسلمان مشتاق را راهی مشهد، کربلا یا مکه و مدینه می کرد. در گذشته کم تر کسی می توانست حاجی شود. اما کربلایی شدن امکان بیش تری داشت و بیش تر “مشهدی، بودند. اکثر مردم برای یک بار هم که شده به زیارت امام هشتم (ع) می رفتند و ادای نذر می کردند. اما همگان چنین توفیقی نمی یافتند. معتقد بودند که انسان باید “طلبیده” شود. یعنی از جانب امام رضا (ع) مورد طلب قرار گیرد و اجازه شرفیابی پیدا نماید تا بتواند راهی شود. نشانه ی آن نیز این هست که دل “ورکنده” شود. یعنی آرام و قرار را از او بگیرد یا آرزوی زیارت در او فزونی یابد.
در این حال آماده رفتن می شدند. وسایل لازم تدارک دیده می شد. زایر از اقوام و آشنایان خداحافظی می کرد و حلالیت می طلبید. برای این کار به خانه ی آن ها می رفت و ایشان ضمن آرزوی تندرستی برای او، التماس دعا می کردند و بعضا پولی را که “فَترّی”1 نامیده می شد به او می دادند و زایر نیز معمولا از مشهد چیزی را برای آن ها هدیه می آورد. البته دادن فتح راهی الزاما به منظور هدیه گرفتن نبود بلکه این کار یا آوردن رهاورد سفر زیارتی نوعی احترام متقابل شمرده می شد. چه گاهی هدیه این گونه سفرها نیز یک جانبه بود.
• زیارت مشهد مقدس
از چند روز پیش از آغاز سفر زیارتی مشهد “چاووش خوان” بر پشت بام منزل او چاووشی می خواند و مردم را از رفتن وی آگاه می کرد. زایر که آماده حرکت می شد او را سه بار از زیر قرآن رد می کردند و پشت سر او آب می ریختند. به راه می افتاد و چاووش خوان جلو او اشعاری را با آهنگ خاص خود در مدح امام رضا (ع) می خواند و خیل اقوام و آشنایان با صلوات های پیاپی او را بدرقه می کردند تا به جاده می رسیدند. خداحافظی نهایی صورت می گرفت و زایر یا زایران سوار بر اسب یا الاغ – بعدها سوار بر ماشین – خود را به شیراز می رساندند تا عازم مشهد شوند.
پشت سر زایر، رشته ی نذری می پختند که به آن “رشته ی پشت پا” می گفتند. برای پختن رشته نیز همسایه ها نقش داشتند و در تمام مراحل تهیه و پخش آن و شستن ظروف، کمک می کردند. همسایه هایی که برای آن ها رشته نذری برده می شد پس از خالی کردن ظرف در آن نبات یا تکه پارچه سبز می گذاشتند و پس می دادند.
سفر زیارتی معمولا بیست روز طول می کشید. با بازگشت زایر از مشهد به شیراز مقدمات پیشواز او فراهم می شد. گوسفندی از قبل خریداری شده بود. به چاووش خوان هم اطلاع داده بودند که گوش به زنگ باشد. بستگان و آشنایان نیز خبر می شدند و همگی به پیشواز می رفتند. چاووش خوان در حالی که عَلَم سبزی بر دوش گرفته بود چاووشی می خواند و جمعیت صلوات می فرستادند و زایر را تا خانه همراهی می کردند. پیش از ورود او به خانه، گوسفند را آب می دادند و قربانی می کردند. جز کله پاچه ی گوسفند که سهم چاووش خوان بود بقیه را جهت پخت و پز و پذیرایی به درون خانه می بردند.
زایر وارد خانه می شد و پس از خوشآمدگویی به حاضران، آن ها را به خانه دعوت می کرد. همه وارد می شدند و از آن ها با چای پذیرایی می گردید. کم کم درِ گفت و گو باز می شد و از زایر می خواستند تا خاطرات سفر را بازگو کند. او نیز با آب و تاب فراوان داد سخن می داد و پیوسته آرزو می کرد که “انشاالله نصیب خودتان شود و بروید و ببینید”.
جمعیت کم کم خداحافظی می کردند و پراکنده می شدند. هنگامی که فقط بستگان نزدیک می ماندند، زمان بازکردن چمدان زایر بود. همه چشم انتظار هدیه های خود بودند. زایر هدیه هر یک را مشخص می کرد و به او می داد. علاوه براین برای آشنایان نزدیک مُهر و تسبیح و زنجفیل2 فرستاده می شد. آن ها را در دستمالی می پیچیدند و به خانه فرد مورد نظر می فرستادند. ایشان نیز به فراخور توان خود هدیه هایی مانند سرقند، پتو، چینی و … به خانه ی او می فرستادند.
• پانوشت:
1- Faterrey در اصل فتح راهی است.
2- نوعی آب نبات رنگی سوغات مشهد
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی آداب و رسوم محلی و ملی داریون)