به گزارش داریون نما به نقل از خبرگزاری کتاب ایران، آیین رونمایی از آثار «رمان اولیهای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی؛ رونمایی از هفت رمان دفاع مقدس» سهشنبه ۲۵ آبان با حضور علی رمضانی، مدیرعامل خانه کتاب و ادبیات ایران و دبیر بیست و نهمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، داود صلاحی، مدیر انتشارات موزه دفاع مقدس، شهریار عباسی، مدرس کارگاه رمان و نویسندگان آثار برگزار شد.
در بخشی از این مراسم جلیل زارع نویسنده رمان «در را پشت سرش می بندد» به توضیحاتی درباره این کتاب پرداخت.
او بعد از این که از شهدا یاد کرد و همگان را به زنده نگاه داشتن یاد و خاطره این دلاورمردان و شیرزنان توصیه کرد، با اشاره به اینکه اگر تلاش و زحمات استاد شهریار عباسی نبود امروز ما نمیتوانستیم حتی یکی از این هفت رمان را هم رونمایی کنیم، بیان کرد: ایشان با پشتکار و تلاش زیاد حتی بدون تعطیل کردن یک جلسه کارگاه رمان، پیش از همه در کلاسها آماده میشدند و همین امر به ما انگیزه ی مضاعف میداد.
او با بیان اینکه رمان در را پشت سرش میبندد به پنج روزگار با زمان، مکان و حوادث متفاوت پرداخته است اما همچون حلقههای یک زنجیر به هم پیوسته ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را به تصویر میکشد، عنوان کرد: روزگار اول به پس از انقلاب اسلامی ایران و زمانی مربوط است که در شهر مرزی خرمشهر قومیتها درگیر و گرفتار دو دستگی بودند.
روزگار دوم رمان به حماسهسازی دلاورمردان و شیرزنان مدافع خونینشهر می پردازد که ۳۴ روز حماسه ی مقاومتی را رقم زدند که در دنیا شبیه آن پیدا نمیشود. در روزگار سوم رمان، شخصیتهای داستان، بیپناه و جنگزده به شهر جنوبی کشور یعنی شیراز پناهنده می شوند و با مشکلات گوناگون دست و پنجه نرم می کنند. قهرمانان داستان، در روزگار چهارم، به شهر مرزی آبادان محاصرهشده برمیگردند و برای شکستن حصر آبادان تلاش میکنند و در روزگار پنجم، رمان به آزادسازی خرمشهر عزیز میپردازد.
من این کتاب را به برادر شهیدم کوروش زارع تقدیم کردم که در عملیات کربلای ۵ مظلومانه و معصومانه مفقود الاثر شد و هفت سال خیالش در بر بود و دو چشم انتظارم بر در، عاقبت هم داغ لاله بر حنجره ناله نشاند. در نهایت نیز با این جمله از پایان داستان می گوید: « سارا در عقب آمبولانس را باز می کند. روی صندلی می نشیند و می گوید: “راه بیفتین برادر. اونجا بیشتر بهمان نیاز دارن.” و در را پشت سرش می بندد.
نویسنده رمانِ در را پشت سرش می بندد به سخنانش با متن کوتاه پشت جلد کتاب خاتمه می دهد: «لعیا تکه گچی برمی دارد. با غرور شعار “آمدیم بمانیم” را خط می زند و زیرش می نویسد :آمدیم نبودید” و استناد می کند به عکس العمل به یادماندنی شهید بزرگوار بهروز مرادی که وقتی بعد از آزادی خرمشهر چشمش به دیوار نوشته ی “آمده ایم تا بمانیم” به زبان عربی افتاد، که بعثی ها با خیال ماندن نوشته بودند. فورا آن را خط زد و زیرش نوشت: “آمدیم، نبودید”.