فرهنگ مردم داریون /قسمت یک صد و بیست و دوم: ادامه واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• حرف “ج”
جا: محل خواب. مجازا رختخواب
جار و جَنگول: جوان و نوجوان سر به هوا
جار زدن: صدا زدن، کسی را صدا کردن
جالی: توری چراغ
جاندار: ژاندارم
جا نمازی: سجاده
جا وَرجیکیدن: از جا پریدن بر اثر ترس ناگهانی
جَبر: عُقده. اَ جبرِ دل: از روی عقده ی دل
جَبر کردن: مجبور کردن
جَبَل: پربوته، پردرخت، جَوَل نیز گفته می شود.
جِدِروِدِر: چیزی یا کسی را ناکار کردن، پاره پاره کردن
جِرُندن: پاره کردن پارچه
جِر دادن: پاره کردن پارچه، برش دادن
جِرسَه: 1- نوعی پارچه 2- اسلحه ی ژ-3
جِرق: زرنگ و چالاک
جِرِن جِنگو: جقجقه، اسباب بازی کودکان
جَروک: (با صدای کشیده ی اول) اهل جر و دعوا
جِرّی شدن: روحیه ی دعوا داشتن
جزا دادن: مجازات کردن، آزار دادن
جِزَّک: تکه دمبه ای که با سرخ کردن، روغن آن را گرفته باشند.
جَفَنگ: حرف مفت، یاوه گویی
جُل غُربَقِی: جلبک
جُلَّت: کیسه بافته شده از نخل که در آن خرما می ریزند.
جِلِ جا: بستر بیماری
جِلِزّو وِلِز: صدای سوختن چیزی
جُم: جنبش، کوچک ترین حرکت
جُمبولو: دوقلو
جَنجال: شلوغ
جَنَک: اهل شوخی و دست انداختن دیگران، خنک
جِنگ: 1- زود، سریع 2- آفتاب شدید
جَنگُلَک بازی: پایبند نبودن به آداب، نیز غربت بازی در آوردن
جِنگه: گوساله نر
جوقَن: هاون سنگی
جومُشکی: جو موشی، نوعی علف خودرو شبیه به جو
جونَری: بی باک، از جان گذشته
جی: یوغی که بر گردن گاو می گذارند.
جیر: کِش
جیرجیرک: زنجره، سیرسیرک
جیریم: شکاف، روزنه
جیزَّه: کنجه به زبان کودکانه
جیکیلَه: جوجه
جیکیدن: فرار کردن
جیگر: جگر
جیگول: شیک، مرتب و آراسته، ژیگول فرنگی
جیلیسقَه: جلیقه
جِیلون زدن: جولان دادن
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)