فرهنگ مردم داریون/ قسمت یک صد و بیست و سوم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• حرف”چ”
چاهاب: چاه و زمین زراعتی، در اصل چاه و آب
چاهار دادن: با تاخت رفتن
چادرشو: رختخواب پیچ، چادرشب
چارچِلِنگ: چهار چنگول، چهار دست و پا
چارُق: پای افزاری از پوست گاو که با چند بند و تسمه به ساق پا بسته می شد.
چارمَدُور: چهارطرف
چار مَناصِر: چهار طرف، همه جای بدن، چار هَناصِر نیز تلفظ شده است.
چاقوتیلَک: چاقوی کند کوچک
چاکُندن: چاک دادن
چاکیدن: زاییدن سگ و گربه
چال: لانه
چالمَه: نوعی درد در ناحیه شکم که معمولا بر اثر ترس و دلهره به وجود می آید.
چالَه: اجاق زمینی برای پخت و پز
چَپَری: تند و سریع
چَپ کُل: چپ دست
چَپَکو: گِلی که با دست به دیوار بزنند و بدون ماله صاف کنند.
چَپَّه: بسته، دسته ای از چیزی مانند کاغذ یا پول. چپّه شدن: درهم کوبیده شدن چیز فلزی
چَپُو: غارت و چپاول
چَکک: سوسک
چراغ دَریِی: فانوس، چراغ دریایی
چُرتیدن: لغزیدن، حرکت اندک چیزی مانند سنگ بر اثر فشار، از جا در رفتن چیزی بر اثر آزاد شدن فنر یا گیر آن
چَرخ: دوچرخه
چرخکی: چرخه ریسمان
چُرشدن: سوختن بازیکن در بازی چشمنکو با دیده شدن او(ر.ک بخش بازی ها)
چَرقَد: چارقد، روسری
چِرِقَّه: صدای انگشتان و همچنین شکستن چوب
چِرک: کثیف، نیز کثافت بدن
چِرک پسند: پارچه ای که کثیف شدن آن چندان پیدا نباشد. پارچه ی تیره
چِرکو: وازدن پنبه و امثال آن
چَسبِلاکو: چسبناک
چُفت: دکمه. چفت غیبی: نوعی دکمه
چِق: پرده حصیری
چَقَلمَه: درهم کردن اشیایی مانند پارچه و پنبه و نان و …
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)