فرهنگ مردم داریون/قسمت یک صد و بیست و چهارم: ادامه واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• ادامه ی حرف”چ”
چِقِن: پارچه کوچک که در آن چیزی گذارند و پنهان کنند.
چَک: سیلی
چِکنَکی: آلوده به ماده ی چسبنده
چِلِپ عَرَق: خیس عرق
چَلتُک: شلتوک
چِلِسمِی: کسی که عادت به ناخنک زدن و خوردن از چیزی دارد.
چِل: دست، بغل. چلش نمی رسه: دستش نمی رسد.
چِلُندن: فشردن. فشار آوردن به چیزی که قابلیت فشردن داشته باشد. مانند پارچه، میوه و …
چِلیدن: 1- بدون فاصله کنار هم جمع شدن به گونه ای که افراد، تحت فشار باشند. 2- خریدار داشتن. با این مفهوم فقط با واژه ی “ناز” به کار می رود. مثلا گفته می شود: نازش می چِله: یعنی ناز او خریدار دارد.
چمبره: حلقه ای از پارچه های به هم تنیده که هنگام آوردن آب روی سر می گذاشتند و دیگ روی آن قرار می گرفت. به نظر می رسد این واژه با cember انگلیسی به معنای مجلس گرفتن و حلقه زدن هم ریشه باشد.
چُمبَک: چاه تقریبا پر شده، چاه و چمبک
چُمبُلَه: ستون گِلی
چَمَل: کمربند مانندی که هنگام “گورو” به کمر می بستند (ر. ک به بخش کشاورزی)
چِنگ: منقار، نوک
چِنگال: نان ریز شده در پنیر، تخم مرغ، روغن و … . چَنگال نیز گفته می شود.
چوق: چوب
چوق چَپون: پر کردن هرگونه ظرف با فشار و به طور کامل
چولوس: چوب نیم سوخته
چوله: خارپشت بزرگ
چیچین: فلانی، فلان چیز
چیر: صدای ناله و فریاد، جیغ، چیره
پیریک و پروک: ناله و غر، زاری و التماس
چیش چیش کردن: با چشم دنبال چیزی یا کسی گشتن
چیش قُرُنَه: نگاه غضب آلود
چیش قیج: کسی که چشمش پیچ داشته باشد.
چیش میزَه: دارویی سفید رنگ که پس از کوبیدن و نرم کردن برای درمان چشم درد به کار می رود.
چیش و چار: چشم
چیشَک: چشمک
چیکلوک: دوغ جوشانده و آب رفته که از آن کشک درست کنند.
چیکَّه: چکه
چیکه دون: چینه دان
چیل: دهان به لفظ توهین
چیلَه: تکه چوب باریک
حاشّا کردن: انکار نمودن. زیر حرف خود زدن
حراروت: نوعی گیاه دارویی
حِرص کردن: ناگهان ترسیدن
حِرصِناک: پریشان و نگران، شتاب زده
حُرمت: احترام. حرمت گذاشتن: احترام گذاشتن
حَصین: ظرف سفالی شبیه دیگ با عمقی کم تر که معمولا برای ساییدن کشک و کارهایی از این دست، مورد استفاده قرار می گرفت.
حَفی: افعی
حُق: استفراغ
حَکاک: کاملا مناسب برای چیزی یا کاری
حُکما: حتما
حُور: طرح و نقشه ی قالی
حُولی: الاغ دو ساله
حیز: چشم ناپاک. مرد یا پسری که به زنان به دیده ناپاک می نگرد.
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلیل زارع
ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)