فرهنگ مردم داریون/ قسمت یک صد و بیست و ششم: ادامه واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• حرف “د”
دار زدن: آویزان کردن هر چیز. دار کردن نیز گفته می شود.
داغ پیاز: پیاز داغ
داغمَه: خشک شدن لب
دالین، دالون: دالان، ایوان، اتاقی با سه دیوار که ورودی دیگر اتاق ها باشد.
دُبُر: جنس نر بزینه
دَدَه: خواهر
در به روز: روزانه، هر روز
دَرَدون: ورودی آب به کرت
دِرک: زمین سفت
دَر کردن: بیرون کردن
دِرِکیدن: از سرما لرزیدن
دَرَندشت: وسیع. دشت گسترده
دِروش: درفش، از ابزار کفاشی
دِروشیدن: لرزیدن
دِروندن: دراندن، پاره کردن
دَس پِچِلَکو: دست آلوده
دَس و پِنج: شیوه ی کار کردن، مهارت در کار به ویژه کارهای زنانه
دَس حَلال کردن: ختنه کردن؛ دس حلال کنون: ختنه سوران
دَس نماز: وضو. شستن دست برای نماز
دَسَنگیره: هر چیز دست و پا گیر
دقِّ دلی: از کسی ناراحتی گذشته داشتن، کینه، کدورت
دَقَز: تَرَک
دَقَّه: ریگ گرد خوش دست در بازی قوطور یا گردوی کوچک صاف در گردوبازی (برای اطلاع بیش تر ر.ک بخش بازی ها)
دَک: واژه ای است که فقط با کلمه ی آخر می آید در مفهوم مرحله. گفته می شود: دک، دک آخره.
دِکو دِکو: دولا دولا راه رفتن
دَگمَسَه: فتنه و بلوا، دردسر
دل غَشَک: درد آمدن معده بر اثر گرسنگی
دِل گُت: نترس و بی باک، پُر حوصله
دِلاشمَه: آویزان
دِلپِتَک: حوصله
دِلَمزَنَک: دل هم زنک، حالت تهوع
دِلَنکوز: آویزان
دَلّی: قوطی حلبی
دُم برون: سرمای شدید. این واژه معمولا با برف و سرما همراه می شود.
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)