فرهنگ مردم داریون/قسمت یکصد و بیست و هفتم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات مردم داریون
به کوشش: جلیل زارع
• ادامه حرف “د”
دَم پُر: تفنگ سرپُر
دُم زَنَک: نوعی پرنده ی کوچک که در حالت نشسته، دمش را پیوسته بالا و پایین می کند.
دَم کشَک: دم کش، دم کن
دُم کُل: دم کوتاه
دُمب اسبی: یولاف وحشی: نوعی علف افشان شبیه دم اسب
دَمپز: دمپخت
دَمه: بخار آب چاه یا جای سربسته و گرم
دندون شُمُر: سوسمار، مارمولک بزرگ
دَنگ: ادا. دنگ کسی درآوردن: ادای او را درآوردن
دِنگ: سفت و محکم
دَن لَق: کسی که نتواند حرفی را نگه دارد.
دَوا: دارو
دَواخونه: داروخانه
دوباره کونی: دوباره
دوختن: 1- دوختن در معنای معمول 2- دوشیدن شیر
دُوری: بشقاب
دُوزدن: جولان دادن، قدرت نمایی کردن همراه با ستم، اذیت کردن
دوکاره: میانسال
دوکُرَپا: روی دو پا نشستن
دُول: هیکل، قیافه
دولت: ثروت. دولت دار: دارا و ثروتمند
دولتی: برکت وجود. مثلا گفته می شود دولتی شما بود که …: به برکت وجود شما بود که …
دَوَل دادن: سردواندن
دَوَل کردن: پرحرفی کردن
دُولک: مترسک، آدمک
دول: دَلو، سطل چرمی یا لاستیکی آبکشی
دولوچه: ظرف چرمی مخروطی شکلی که برای خنک نگه داشتن آب از پوست بز ساخته می شد و سه پایه ی چوبی داشت.
دَوَنگ: گیج
دونه ی شدن: پیدا شدن دانه مانندی به اندازه ی نخود در پیشانی کودک که آن را از راه بینی بیرون می آوردند. نوعی بیماری کودک
دیار: دیوار
دید: (با صدای کشیده ی “ای”) دود
دیلاغ: گرد و خاک زیاد
• حرف “ذ”
ذُق: ذوق، کیف، به وجد آمدن
ذِلَّه شدن: خسته شدن
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … ( قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریون)