فرهنگ مردم داریون | قسمت یک صد و سی و دوم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• حرف “ف”
فابر: پودر لباسشویی. در ابتدا مارک نوعی پودر لباسشویی بوده است.
فَتِرِّی: فتح راهی، پولی که برای به سلامت بودن و فتح و پیروزی در راه به زائر می دهند. زائر نیز معمولا رهاوردی برای او می آورد.
فِرتِلَک: جفتک انداختن، کنایه از سبک رفتاری
فِرز: چالاک
فَرمون بَر: بشقاب کوچک (شاید به علت کوچک بودن آن و این که فرمان بردن وظیفه ی کوچک ترها بوده است به این ظرف اطلاق شده است.)
فَغور: گرفته و درهم
فِکری: کسی که بر اثر فکر زیاد و فشارهای روحی دچار اختلال حواس شده باشد.
فِنقِلَکی: بسیار کوچک و ریز
فِنگ کردن: فین کردن
فوری: فرو
فیسوک: مغرور؛ اهل فیس و افاده
فیق فیقَک: سازی که با ساقه جو و گندم می سازند.
• حرف “ق”
قاقَّکی: خشک. در مورد لباس و پارچه به کار می رود.
قابل دار: رشید و خوش قیافه
قاپی در: درست جلو در
قاش: قاش زدن: استراحت دادن به گوسفند در صحرا. قاش کردن: برش دادن صیفی جات. قاچ دادن
قادمَه: همان قاتمه ی ترکی است. نخ های پشمی رنگ شده که در قالی بافی به کار می رود.
قارَّه زدن: نعره زدن، فریاد زدن
قال: سوراخ دیوار
قالیچه ی پیرزن: رنگین کمان
قام کردن: قایم کردن، پنهان کردن
قبَّه: 1- خرمن کوچک گندم و جو 2- نشان سردوشی افسران
قَپون کردن: کنایه از دروغ بزرگ گفتن
قَتُق: همان قاتق ترکی است. خورش غذا، هر چیزی که بتوان با نان خورد / قتق کردن: خورش غذا را کم کم خوردن تا به همه برسد یا طرف سیر شود.
قُد: کسی که به خود مغرور است، قلدر
قُربون صَدَقَه رفتن: ناز کشیدن و التماس کردن
قُرتِلاق: رعد و برق
قِرچیدن: 1- چیده شدن پارچه یا طناب 2- جویده شدن لب یا زبان زیر دندان
قُرص: محکم
قَرَه قوریت: قره قوروت. قره
قَهروک: اهل قهر
قَسیون: استفراغ
قِشقیریب: سر و صدا و بلوا
قَشقَه: دورنگ
قَضاکورکی: اتفاقی
قَضونِه ی غیب: خزانه غیب، قضای آسمانی
قُلبَه: 1- قلوه، کلیه گوسفند 2- ریگ بزرگ
قُلبه سنگ: فلاخن
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (ادامه ی واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی)