فرهنگ مردم داریون/ قسمت یک صد و سی و ششم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• ادامه ی حرف “ک”
کُنار: دامن قبا، قسمت پایین پیراهن
کِنجِلَه: لخت و عور
کِنج و کُو: کنجکاوی
کِنجیر: پینجیر، نیشگون
کِند: سرین انسان و حیوان. ری کند کسی هِشتن: کسی را دنبال کردن
کَندال: گیر افتادن در جایی که رها شدن از آن مشکل باشد و انسان نتواند از دست و پای خود استفاده کند.
کُنده: تنه ی درخت. در ترکیب “کنده ی زانو” به معنای کاسه زانوست.
کَنگ: شانه، زیر کنگ کسی گرفتن: به او کمک کردن
کَنگَه: شاخه ی درخت
کِنَه: چوبی درجه بندی شده، از جنس بادام کوهی برای اندازه گیری مقدار شیر
کُو: 1- کاهو 2- حالت بازی. متوقف بودن یا نبودن آن. کو گرمه: بازی در جریان است. کو سرده: بازی برای مدت اندکی متوقف است. 3- دایره ی بزرگ بازی 4- لم و قلق کار. کو آمدن: مناسب استفاده شدن، موقعیت خوب برای زدن 5- حشره ای ریز و زرشکی رنگ که آفت برنج و گندم و آرد به شما می آید.
کوپ: مقدار قابل توجه از هر چیز که روی هم جمع شده باشد.
کوپَّه کِردن: روی هم انباشتن
کُوت: کُت
کوتی کوتی: دولا دولا
کوچال شدن: خشک شدن پا بر اثر سرما، بیماری یا پیری
کودی: کدو
کور کِردن: 1- خاموش کردن 2- بستن محل برخورد و اتصال دو چیز به گونه ای که چندان مشخص نباشد.
کورَک: دمل
کورَه: سفال
کوروپ کوپّو: نوعی حشره ریز خاکی که لانه ای مخروطی شکل دارد.
کوروس: یک بسته از جعبه های کبریت یا سیگار
کوروشَه: 1- خیار سبز بزرگ 2- گندم های درشت همراه با پوست اولیه که هنگام پاک کردن گندم به علت درشتی از بقیه جدا می شود.
کُوک: کبک
کولوتَه: کلاه بنددار نوزاد یا کودک
کولور: ساقه خشک شده گندم که پس از برداشت گندم بر جای می ماند.
کولوک: ظرف سفالی روغن
کولون: قفل بسیار بزرگ در حیاط. کولون کردن: بستن در حیاط
کوماکوم: پُر، لبریز
کَه: مخفف کَس، با صفات مبهم هر و هیچ به کار می رود.
کُه کِردن: دمیدن نفس در دست یا آینه
کهنَه کِردن: مزمن شدن بیماری
کوَه: 1- بره، قوچ 2- بسته ی تپاله
کیپ: کامل بستن
کیش: 1- خط 2- اسم صوت برای دور کردن مرغ و جوجه
کیک: نفر آخر در ردیف گلوله بازی
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی)