فرهنگ مردم داریون | قسمت یک صد و سی و هشتم: ادامه واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• حرف “گ”
گادونَه: گاودانی، جای نگه داشتن گاو
گاس: شاید
گاگُلَه: چهار دست و پا راه رفتن
گالفِس: تنبل
گاه گُدار: خیلی کم، بعضی اوقات
گاه وَرَنگُفت: گاهی، به ندرت
گُت: بزرگ
گَتِری: ولگردی
گُتَک: نان تیری بزرگ که ضخامت آن دو برابر نان معمولی باشد.
گَجُم: 1- ساده لوح 2- ضعیف و ناتوان، کوچک
گَنجَه وَجَه: سخن آهسته و درهم، پچ پچ
گَدِ وَد: فقیر، ندار
گِر: گریه و بهانه کودک، بهانه
گِرا کِردن. گرا شدن: روشن کردن
گُرامب: صدای افتادن یا فرو ریختن چیزی
گُربُزَک: نوزادی که تقریبا بزرگ شده باشد.
گِربیدَن: گریه کردن
گُربَه نوروزی: کرم کوچک رنگارنگ کرک دار که اوایل بهار متولد می شود. سپس به پروانه تبدیل می شود.
گُرُپ: صدای آتش گرفتن چیزی به طور ناگهانی
گُهرِ پسین: عصر، نزدیک غروب
گُرد: از ابزار قالی بافی. چوب بلند و نسبتا کلفتی که عرض قالی را در بر می گیرد و ریشه ها به آن وصل می شود.
گُردِلَه: قلوه گوسفند، کلیه
گُردَه: 1- پهلو 2- مجازا در نزدیکی کسی یا چیزی بودن
گُردَه مُشت: ضربه ی مشت
گُهر کِردَن: دست از کار کشیدن برای استراحت یا غذا خوردن
گُر گرفتن: شعله ور شدن
گُرگَه لوکَه: نوعی راه رفتن با شتاب
گِرِند: گره
گُرَکِشت: آروغ
گُرّوگُر: تند تند. شاید با “گُر گرفتن” به معنای شعله ور شدن هم ریشه باشد و با نوعی تشبیه سرعت انجام کاری را به آتش و شعله ور شدن ناگهانی آن مانند کرده باشند.
گُرّومُر: زود. مانند: گرّی برو گرّی بیو. به معنای زود برو و برگرد.
گَزَّه: دندان گرفتن
گِشتِ گَدِی: گدایی کردن
گِل: خاک
گِلَ بُون: بالا کشیدن خاک به پشت بام و شیب دادن به آن
گُل دادن: تُر دادن، غلتاندن (غلطاندن) . به هر دو شکل نوشته می شود.
گِل گِلَکی: بیختن خاک و دنبال چیزی گشتن
گُل مَلَقَه: غلت (غلط) خوردن روی زمین. به هر دو شکل نوشته می شود.
گُل مَنگُلی: گُل گلی، رنگارنگ
گُل میخ: میخ بزرگ
گُلاجَه: یک تکه زمین کوچک و مشخص، جای مشخص
گِم کِردن: پریدن از روی چیزی
گُپِ گُلی: زیبا هم چون درخت یا خرمن گُل
گُمپُل: وسیله ی تزیینی ریشه ریشه ای ساخته شده از نخ های رنگی
گُمبُلازَه: جفتک پرانی. در اصل “گُنبُذ” است که با فرایند واجی ابدال حرف “ن” به “م” تیدیل شده است. “شیر نر گنبذ همی کرد از لُغر / در هوا چون موج دریا بیست گز” (مثنوی، دفتر پنجم، بیت 3885)
گُندِ غَلاغی: نوعی علف با گل مخروطی سوسنی رنگ
گَنگو: بند زدن سفال یا چینی با سیم یا نوار فلزی
گولوفَه: چیزی که گلوله ای جمع شده باشد.
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)