فرهنگ مردم داریون | قسمت یک صد و سی و نهم: ادامه واژه نامه کلمات و اصطلاحات داریونی
به کوشش: جلیل زارع
• ادامه ی حرف “ل”
لَشت: صفت فرشی که خشکی و مقاومت نخستین خود را از دست داده باشد.
لُغُز گفتن: سرزنش کردن
لِفتش دادن: معطل کردن
لِقِر: ناخالصی ته نشین مایعات مخصوصا آب
لُقم: گوشت چاق بی استخوان. به نظر می رسد این واژه از “لخم” عربی گرفته شده باشد به معنای پرگوشت (فرهنگ عربی – فارسی جامع نوین)
لُکرُمَه: ناهموار و زمخت
لُکُندن: تند و بی احتیاط راندن وسیله ی سواری
لَکّور: سنگی پهن و باریک به اندازه ی کف دست برای بازی لکور
لَم: (با صدای کشیده ی اول) فلج
لَم و لوچ: فلج، کسی که توان خوب راه رفتن را از دست داده باشد.
لُمبو: نی نازک توپر
لَمبه: 1- تخم مرغی که پوست آهکی آن سفت نشده باشد. 2- بره ی نارس
لُمبوندن: تند تند خوردن
لَمر: شن ریزه
لُنج کردن: لب ها را به نشانه ی ناراحتی و قهر کودکانه غنچه کردن و نشستن
لُنجَک: 1- لنج کردن و حالت گریه گرفتن 2- نیز ادا در آوردن
لُنده: حرف درشت و تند، غُرزدن، غُرغُر کردن
لَه: دره کوچک، فاصله ی بین دو قسمت کوه
لِه لَوَردَه: کاملا له شده
لوت: لخت و برهنه
لودادن: هل دادن
لُو لیبیر: لب و لوچه
لُودَه: ظرف بزرگ چوبی برای حمل انگور و انجیر
لور: پنیری که با جوشاندن آب پنیر، دوباره به دست می آید.
لوردَه لوردَه: حالت شیر یا ماستِ انسجام نیافته و بریده بریده
لَوِز: (با صدای کشیده ی اول) بی دست و پا، دست و پا چلفتی
لوک: شتر نر
لوکَّه: صدای کشدار سگ و روباه و گرگ
لُولُو: لولا
لیتَک: بره یا کهره ی درون شکم گوسفند که با سر بریدن مادر از شکم گوسفند بیرون می آورند.
لیرد: میل وسط پره
لیس: تشت
لیم: موذی، آب زیر کاه
لیوَه: بی دست و پا
مارز دادن: به رخ کشیدن
مارَه: مهره
مارَه کِردن: چالمه، دل پیچه ای که بر اثر ترس و اضطراب پدید می آید.
مازَدَه: دیوانه، کسی که با دیدن ماه ناخوش احوال شود.
ماسَک: قسمتی از مابیل (از وسایل پاکنی زمین) که پا روی آن قرار می گیرد.
ماشی باری: ماشین باری، کامیون
مالِ: به علتِ، به خاطرِ. مالِ ایه که …: به این است که …
مُت مَل شدن: اعتنا کردن، توجه نمودن
مُتُنَه: کثافت یا چرک روی بدن
مُجاب کردن: راضی کردن
مَجومَه: (با صدای کشیده ی اول) سینی بزرگ، طَبَق
مُجووِر: مداوم
مَچِّت: مسجد
مُچ کِردن: گرفتن عضلات مچ دست
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: ادامه ی واژه نامه ی کلمات و اصطلاحات داریونی)