پاسخی به یک پرسش/بازسازی مجدد داریون چه زمانی بود؟
به گفته کهن سالان، داریون نزدیک به پانصد سال پیش بازسازی شده است.
با توجه به اشاره ی ابن بلخی، قاعدتا باید به محل سابق داریون باشد که به فاصله ی اندکی در ضلع غربی داریون قرار داشته است و همان است که مردم آن را به «تُل جَدّی» می شناسند. این آبادی به علت قرار گرفتن در سر راه شیراز؛ گاه و بی گاه مورد دست درازی مسافرانی قرار می گرفته است که از سمت کرمان – سیرجان و نواحی اطراف عازم این شهر بوده اند. از این رو مردمی که از اخاذی اشرار و ظلم حاکم وقت به تنگ آمده بودند خانه و زندگی خود را رها می کنند و در روستاها و شهر های دور و نزدیک پراکنده می شوند. این پراکندگی و متروکه شدن آبادی دلیل دیگری نیز می توانسته داشته باشد. برخی از کهن سالان که در روزگار جوانی به «گِل کشی» اشتغال داشته اند می گویند که هنگام کَندن زمین در این محل به اسکلت هایی برخورده اند که گویی در حین انجام کاری مانند برداشتن چیزی از خُمره مُرده اند. چنین شواهدی می تواند دلیل آن باشد که بیش تر اهالی بر اثر یک بلای ناگهانی مانند زلزله از بین رفته بوده اند و بقیه مجبور به ترک محل شده اند.
به هر صورت پس از مدتی یکی از مالکان تصمیم به بازسازی مجدد داریون می گیرد. او که نامش را «کَل محمد قلی خان» ذکر می کنند، داریون را از مالک اصلی آن در شیراز اجاره می کند و رعیت خود را از روستاهای دور و نزدیک جمع آوری می نماید و قلعه ی بزرگی می سازد که «قلعه ی داریون» نام می گیرد. حاصل برداشت خاک برای ساخت قلعه، خَندقی می شود که دور تا دور قلعه را در بر می گیرد و سبب می شود که مردم هم از آسیب راهزنان در امان باشند و هم از آسیب سیل که هر از گاهی منطقه را فرا می گرفت. او به منظور رفاه بیش تر مردم با کمک آن ها یک حمام خزینه ای و یک مسجد نیز می سازد. کم کم خانه های بیش تر ی ساخته می شود و آبادی رونق می گیرد.
با از رونق افتادن قلعه ی داریون قلعه کوچک دیگری در کنار آن ساخته شد و دست به دست گشت تا به یکی دیگر از مالکان به نام «نقیب» رسید و به نام «قلعه ی نقیبی» نامبردار گشت. به نام های کوچه ی نو، کوچه ی میانی و کوچه ی کناری. هر یک از این کوچه های باریک و بلند تعداد زیادی خانه را در خود جای می داد. برخی از این کوچه ها پیچ خم های زیادی داشت چنان که نام یکی از کوچه ها را کوچه ی یازده پیچ نهاده بودند.
این قلعه با دیوارهایی از سنگ و عمدتا نونک {از مصالح ساختمانی که از گِل و کاه ساخته می شد} و شُل ساخته شده بود. دیوارها حدود ۸ متر ارتفاع و ۴ متر پهنا داشت و به تدریج که ارتفاع می گرفت از پهنای آن کم می شد تا به ۱ متر می رسید. روی دیوار با آبچک مانندی از خار که به آن «بُرجه» می گفتند پوشیده شده بود. چند برج نیز در گوشه و کنار آن ساخته بودند که کار دیده بانی و نگهبانی را آسان می کرد. دروازه ی چوبی آن که حدود ۳ متر پهنا داشت فقط روزها باز بود و شب هنگام با دو لنگه ای چوبی بزرگ و محکمی که داشت بسته می شد. هر شب نوبت تعدادی از مردان بود که در برج ها نگهبانی بدهند. برای برقراری ارتباط برج ها با هم، نگهبان برج اول با صدای بلند نگهبان برج دوم را صدا می کرد و او نگهبان بعدی را به همین ترتیب از حال و موقعیت هم مطلع می شدند.
در قسمت پایین قلعه ابتدا «دالون» یا ایوان بزرگ ورودی بود که چند «پاطاق» داشت و از آنها برای نشستن و تعریف کردن استفاده می شد. گاه نیز افرادی که از جاهای دیگر می آمدند و خانه ای نداشتند در این پاطاق ها زندگی می کردند. پس از آن ردیفی از اتاق های کوچک و بزرگ قرار داشت که مردم برای زندگی و کاربردهای دیگر مانند: کاهدان، آغل گوسفندان یا طویله از آن ها استفاده می کردند. بالای ایوان، بالاخانه ای بود که در ابتدا برای استفاده و استراحت مالک ساخته شده بود و پس از آن در اختیار رعیت قرار گرفت. این بالاخانه که به وسعت همان ایوان یاد شده بود از چهار طرف دریچه هایی داشت که در تابستان هوای خنکی را ایجاد می کرد و همچنین امکان دیدن بیرون و دیدن کسانی را که پشت دروازه بودند فراهم می نمود.
اگر رهزنان حمله می کردند بلافاصله دروازه بسته می شد و مردم بالای برج و بارو قرار می گرفتند و با پرتاب سنگ امکان نزدیک شدن به دروازه ی قلعه یا بالا آمدن از دیوارها را از آنان می گرفتند. از این رو تنها راه نفوذ غارتگران به قلعه به کار بردن نیرنگ بود. چنان که در یکی از این حملات به بهانه ی تشنگی و گرسنگی یکی از اهالی را فریفتند و از طرف خانه ی او که قصد رساندن آب و غذا بدیشان داشت وارد قلعه شدند و روستا را چپاول کردند. با مهاجرت خانواده هایی دیگر از اطراف و ساکن شدن برخی از طایفه های عشایر در داریون، به تدریج خانه هایی نیز در بیرون از قلعه ساخته شد که به آنها خانه های پشت قلعه می گفتند. بدین ترتیب روستا کم کم به سمت غرب و شمال گسترش یافت. دیواره های قلعه داریون و قلعه نقیبی نیز به مرور زمان فرسوده شد و فرو ریخت. خندق نیز کم کم پُر شد. از این زمان به بعد روستا گاهی شاهد حملات اشرار و قبایل بیابانگرد تُرک و عرب بوده است که به طمع پول و غلات به خانه های مردم حمله می کرده اند و مردم بی دفاع در برابر آنها چاره ای جز تسلیم و احیانا چاره اندیشی های مظلومانه نداشته اند. چنان که بیان می کنند خانواده ای برای حفظ ناموس یا پیشگیری از گروگان گیری عرب ها به منظور باج خواهی؛ دختر زیبای خود – به نام جیران – را یک شبانه روز در چاه آب خانه آویزان می کند تا مانع از دستیابی اشرار به او شوند. یا دختر زیبای دیگری را برای مدتی زیر بار بوته هایی که برای سوخت آورده بودند پنهان می کنند تا کسی او را نبیند. راه دیگر رویایی با این گونه شرارت ها شکایت بردن به حاکم وقت بود. چنان که روایت میکنند وقتی که جان مردم از این تعدی ها به تنگ آمد یکی از اهالی شکایت به قوام می برد و با اصرار گروهی از سربازان او را به مقابله اشرار می کشاند و باعث نابودی آنها می شود.
برگرفته از کتاب فرهنگ مردم داریون