همشهری های عزیز من،باور کنید این رسمش نیست!
♦نوشته:محمدحسین اسلامی راد
همین اول کار ضمن عرض تسلیت و تعزیت! شما خواننده محترم رو برای مطالعه این مطلب دعوت به صبر و حوصله می کنم! و کمی هم چاشنی جنبه و ظرفیت و درایت که خداروشکر بیشتر داریونی های عزیز بهره مندش هستند. چون کنایه از تصریح واضح تره، لُبّ مطلب رو با بیان طنز ولی تلخ و در لَفافه می نویسم. باشد که خدای مهربان ما رو مشمول رحمت خودش قرار بده.
وقتی از دوران قدیم – البته نه خیلی قدیم مثل قبل از انقلابمون که خدای ناکرده شائبه و شبهه ای نسبت به دیدگاه ایدئولوژیک نویسنده متن پیش بیاد – یاد خیر و خاطره گویی های بسیار شیرین اون روزها رو می کنیم و می شنویم (خصوصا این روزها در اوج پیشرفتهای ظاهری و دهکده جهانی بشر) شاید مهمترین چیزی که باعث خیر بودن اون ایام هرچند سخت و پُرماجرا با همه فراز و نشیب هایش شده؛ رسم و رسومات ماست.
ایرانی جماعت تا بوده خودش بوده و رسم و رسوماتش، از چهارشنبه سوری، عید نوروز و سیزه بدر گرفته تا سوم، چهلم و سال اموات! هم جشن شادی بوده و هم ابراز غم، هم در خوشی ها رسم نذری پختن داشته ایم و داریم و هم در ناخوشی ها رسم دخیل بستن را داشته ایم و داریم. از شب یلدا و خوش نشینی برای صله رحم گرفته تا وساطت و پادرمیونی برای آشتی کنون، از خدای ناکرده خواستگاری و ازدواج تا خدای ناکرده تر جدایی و طلاق!
(نخندید لطفا قیمت ها بالا رفته ازدواج و طلاق شوخی نداره و جوونهاتون در برزخ بین این و اون هستن!)
“مردم عزیز! یادتان می آید” حتی آجیل خوردن هایمان هم رسم خاص خودش رو داشت؟
اول پسته ها رو غیب می کردیم و بعد بادوم ها و بعد به ترتیب قیمت ها تا آخر کاسه میزبان و گاهی هم مابقی رو یواشکی در جیب جاساز می کردیم.
(البته الان برای خیلی از میزبان ها طی یک عمل جراحی اقتصادی، همه ی این کاسه ها غیب شده خود به خود!)
یا مثلا دعواکردن هایمان هم بده بستون بود!
یعنی اگه فلانی کمک من نمی کرد توی دعوا (زدن و خوردن هم اصلا مهم نبود) بعدا منم نمی رفتم کمکش! یا دیگه راهش نمی دادم خونه مون “sega” بازی کنه! یا توی تیم کشی فوتبال دیگه انتخابش نمی کردم.
یادتونه؟!
خلاصه که به قول آقا جواد خیابانیِ خیالِ خودم: مردم عزیز! ما ایرانی ها حتی رسم های نداشته و نبوده رو هم داریم و بوده!
داریونی ها هم از این قاعده مستنثنی نیستند، چون ظاهرا ما هم جزیی از ایران هستیم! ولی خب در تقسیمات کشوری و سایر تقسیمات مثل بودجه ها و امکانات و سهمیه، ما قبیله ای در یکی از قریه های “جیبوتی یک کشور گمنام در جهان” هستیم. اگرچه مسئولین محترم بر اثر لطف، ما رو در ضررها و زیان ها شریک جمع خود حساب می کنند که همین هم خوب و غنیمته!
از همین تریبون تشکر می کنیم و صدایی از درونم که نمی تونم اسمش رو ببرم، می گوید: چقدر خوبیم ما! منظورم عادل فردوسی پور نبودا!
برگردیم سَرِ رسم و رسومات…
“از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تَر است” و ما همه روزی به سوی دوست باز می گردیم. این هم رسمِ روزگار است.
همه هم از این رسم خبر داریم و البته که باید دریابیم دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره!
به قول یکی از بچه های محله سعدی خودمون:
“ای که پنجاه رفت و در خوابی ، مگر این پنج روزه دریابی!”
توی مراسم تشییع جنازه ای پشت سر تابوت میت حرکت می کردم.
بنده خدا پیرمردی همشهری با قد خمیده و حدودا 80 ساله کنارم قدم می زد و شروع کرد به درد و دل کردن!
گفت: فلانی! قدیم ها مرگ و میرها هم یه طور دیگه بود! الآن دیگه خبری نیست و همه چی فرق کرده…
توی دلم گفتم: پیرمرد طوری از مرگ میگه انگار چند بار مُرده و چندباره زنده شده! من اگه جای جنازه توی تابوت بودم حتما بهم بر میخورد این حرف!
پیرمرد خیلی شمره شمرده در حالی که نَفَس نَفَس می زد ادامه داد: نگاه کن چقدر جنازه رو تُند تُند می برن! میگن جنازه معطل نشن… توی دین مکروهه این کار! حداقل به ما پُشتِ سَری ها رحم کنن!
از دل پُر پیرمرد داریونی فهمیدم که حرفش اینه در واقع میخوان خودشون معطل نشن! تکلیف ارث و میراث و شام و ناهار مشخص بشه! چون از قدیم گفتن در کار خیر، عجله باید کرد…!
چند قدمی راه می روم. “لا اله الا الله: نیست خدایی جز الله”
آقای مداح این ذکر رو پُشت بلندگو می گفت و مردم تکرارش می کردن.
پیرمرد خوش صحبت که گوش نصحیت پذیرِ جوانی خام رو حالا مُفت و مجانی پیدا کرده بود، پرسید: آیا واقعا خدای ما که چیزی جز اون رو قبول نداریم، الله هست یا پول، شهوت و قدرت و…؟
پیرمرد در حال عصبانیت ولی با لحنی آرام زیر لب گفت: این رسمش نیست.
با حرفش به فکر افتادم، راست می گفت. اون هم کم کم عقب افتاد از جمعیت و دیگه ندیدمش.
بعد از نماز میت آمدیم بالای سر قبر؛ محرم و نامحرم ظاهرا معنایی دیگر دارد! همه عزیز میت هستند و خودمونی…
همشهری محترمی به علت سَببیّت یا نَسبیّت با مرحومه مغفوره یا حتی هیچ کدام! توی قبر آماده سپردن میت بود.
اولش از ژست ها و حرفهایش بَر می آمد که کار بلد باشد. چند دقیقه بعد بنده خدا مونده بود چطوری میت رو وارد قبر کنه، چطوری به خاک بسپره و بعدش توی ادامه ی کار عجیب هول شد!
منم سعی در کمک داشتم اما انگار غیر از بنده اساتید راهنمای دیگری دورتادور قبر هر کدام یک فتوا می دادند که کار را برای او و میت سخت می کرد.
بعلاوه هر کسی هم به جای ذکر و قرائت فاتحه و … یک گوشی بیرون آورده و مشغول فیلمبرداری دقیقه ی 90 این بازی بودند!
خلاصه که بعد از آه کشیدنی، با خودم گفتم: این رسمش نیست.
آن قدیم ها البته باز هم نه خیلی قدیم – مثلا قبل از کرونای منحوس – بعد از دفن میت، در مسجد یا حسینیه مراسم ترحیم برگزار می شد. بعضی نیک اندیشان هم به جای برگزاری مراسم ترحیم، خَرجِ آن را به فقرا می دادند. مجالس ترحیم اون روزها رو خوب به یاد دارم و شما هم حتما به یاد دارید. قرائت قرآن و جزءخوانی بود که با پخش کردن قرآن همه مشغول قرائت می شدند. سخنرانی وعظ و روضه خوانی روحانیون دعوت شده هم بخشی از مراسم ترحیم بود. قسمتی دیگر هم به ذکر مصیبت و سینه زنی پرداخته می شد. پذیرایی هم به لطف بزرگانی همچون مرحوم حاج منوچهر بذرافکن و دیگران حذف شده یا در مواردی استثنا کاملا ساده (در حد آب معمولی یا چای) موجود بود. همین.
حالا اما انگاری بعد از کرونا اوضاع لاکچری شده! کرایه کردن صندلی و برگزاری ترحیم در کنار قبر همان لحظه بلافاصله بعد از تدفین که احتمالا تعجب مرحوم میت را هم در پی دارد.
به جای قرائت آیات آرامش بخش و نورانی کتاب خدا، نوای نی و کنسرت مداح دشتی خوان برگزار می شود و در کنارش هم شاید اُرگی باشد که حسابی روح اموات قبرستان و حاضرین در قبرستان شاد شود!
(آخه بابا همون مسیحی ها و یهودی ها هم توی کشورهای غربی، موقع تدفین و ترحیم آیات انجیل و تورات رو می خونند و مشغول دعا و همنوایی هستند، ما این بدعت ها و نا رسم ها را از کجا وارد کرده ایم؟!)
موقع پذیرایی هم که از اگر قبل خانواده متوفی مُتموّل نباشد با دریافت وام از بانک یا خدای ناکرده پول ربا (به جهت حفظ آبرو شاید) مشغول خرید و تهیه پَک و بسته مخصوص شامل میوه، کیک خامه ای، نوشابه انرژی زا و گاهی ساندویچ کوچکی در کنارش هستند!
حتما بعضی بازمانده ها فکر می کنند روح میت با اجرای سلیقه های شخصی اونها شاد می شود، اما بخدا این رسمش نیست.
بعد از چهلمین روز درگذشت که به قبرستان می آیی تا بر سَرِ قبر مرحومِ مغفورِ خُلد آشیانِ جَنت مکان فاتحه ای بخوانی، احتمالا قبر را با میوه فروشی اشتباه بگیری! فقط جای ترازو کمه روی قبر و الّا همه چیز پیدا می شود. بقول مرحوم پدربزرگم اگر این میوه ها رو زمان زنده بودن میت در این دنیا براش تهیه می کردند و هواش رو داشتند؛ به خاطر همین خوراک خوب مدت حیاتش توی این دنیا تمدید می شد.
از سنگ قبر میلیونی هم که حتما خبر دارید؟ و می دونید که این رسمش نیست؟
سلام
متاسفانه توی شهر و منطقه مون شاهد بدعت هایی در مراسم تدفین و تشییع اموات هستیم که تبدیل به عادت و سنت غلط شده اند؛ امام جمعه محترم منطقه هم در خطبه های هفته قبل نمازجمعه به این موضوع اشاره کردند. واقعا باید فکری کرد و بزرگان شهر برای برچیدن این بدعت ها و بازگرداندن سنت ها جلوداری کنند. البته که مثل همیشه نقش ما مردم و خانواده های عزادار متوفی؛ نقش اصلیه!