عیدانه و فطرانه به افق داریون نما/ طنز،فردوسی داریونی بوده!/یک دوبیتی داریونی و…
پرونده ای عیدانه ویژه عید سعید فطر
پرونده ای عیدانه ویژه عید سعید فطر با حال و هوایی داریونی و داریون نمایی!
فطرانه به افق داریون نما
رمضانی دیگر گذشت و فطرانه ای دیگر رسید. ما چی؟ چه بر ما گذشت؟ از چی گذشتیم؟ چه به ما رسید؟ به چی رسیدیم؟
اگر یک ساعت تفکر ، از هفتاد سال عبادت بدون تفکر ارزشمندتر است که چون سخن رسول خداست، چنین است، پس شایسته است لختی بیندیشیم و فارغ از روزمرگی ها، نقطه چین های زندگی مان را پر کنیم.
این ماه عزیز را چگونه پشت سر گذاشتیم !؟ از لحظه به لحظه ی آن، بهره ی وافر بردیم !؟ لحظه به لحظه اش را که نه ! برخی از لحظاتش را شکار کردیم !؟ آن را هم نه ! لیالی قدرش را درک کردیم !؟ یک لحظه اش چه طور !؟
باور کنید اگر در این دو میلیون و پانصد و نود و دو ثانیه، فقط یک ثانیه اش، نه یک آنش، تلنگری بوده باشد بر روحی که خدای عالم و آدم در جسم ما دمیده است و آدم مان کرده است، برای همه ی این ماه مان کافی است ! شاید هم برای همه ی این سال ! و اصلا برای همه ی عمرمان ! خالق یکتا، با دمیدن روح خود در کالبد خاکی ما، انسانیتی را بر ما ارزانی داشته است که عرشیان از درکش عاجز و از داشتنش محرومند و بر آن غبطه می خورند و ما فرشیان، قدرش را نمی دانیم.
گاه، یک تلنگر می تواند زندگی ما را آن چنان دگرگون و زیر و رو کند که جهت حرکت مان را در تمام لحظات بقیه ی عمرمان رقم زند. پس بیایید یک بار، فقط یک بار هم که شده، کلاه خود را قاضی کنیم و خودمان را به محاسبه بکشانیم:
در این ماه پر از خیر و برکت، به خدای از رگ گردن نزدیک تر، نزدیک شدیم !؟ همسایه هایمان را دریافتیم !؟ حواس مان به نیازمندان و یتیمان بود !؟ خودمان را که از هر نیازمندی، نیازمندتریم، چه طور !؟ در خویشتن خویش مطالعه کردیم !؟ از خودمان حساب کشیدیم !؟ نه !؟
باور دارید که ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است !؟ البته اگر عمری برای مان باقی بماند ! عید فطر پیش روی مان است؛ بیایید نقطه چین های این لحظات باقی مانده و این روز عزیز را پر کنیم ! عید سعید فطر را می گویم ! در این لحظات باقی مانده و در این روز عزیز چه طور !؟ بر آنیم تا………. !؟
شاید این آخرین فرصت باشد ! آخرین فرصت زندگی مان !
رمضان آمد و رفت تا ما را به خانه برگرداند. به خانه فطر! به خانه فطرات!
فطرانه مبارک …
طنز | فردوسی داریونی بوده!
– داریونی به “مورچه” چی میگه؟
– خب میگه “موری”
– فردوسی به مورچه چی میگه؟
– من از کجا بدونم؟ برو از کسی بپرس که همه چی دانه!
– حرف سعدی رو قبول داری؟ سعدی بگه فردوسی داریونی بوده قبول می کنی؟
– چرا که نه؟ سعدی دنیا دیده ست، هر چی بگه قبول!
– پس خوب گوش کن ببین جناب سعدی چی میگه:
« چه خوش گفت فردوسی پاکزاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد / میازار “موری” که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است»
– خب که چی؟
– سعدی میگه فردوسی گفته میازار “موری” که دانه کش است … نگفته که میازار “مورچه” که دانه کش است …. یعنی داریونی بوده که به “مورچه” گفته “موری”!
– راست میگی؟
– دروغم چیه؟ تازه سعدی خودشم داریونی بوده رفته ساکن سعدیه شیراز شده!
– عجب! اونم به “مورچه” می گفته “موری”؟
– ها بعله! ادامه شعر سعدی رو از قول خودش گوش کن:
« سیاه اندرون باشد و سنگدل / که خواهد که “موری” شود تنگدل !»
این طوری هاست …
یک دوبیتی داریونی و پشت بندش گپ و گفتی داریون نمایی از سر درد دل
دل تنگی
کُورُوپ کُوپُّو، دلُم سیت تنگِه تنگِه
دلُم تنگِ صدایِ وِزوِزَنگِه
زَمونَه تا نَکِرد خوب با دلِ مو
سرِ راهُم هزارُون کُلِه سنگِه
واژه نامه:
کوروپ کوپو:نوعی حشره ی زیر خاکی که لانه ای مخروطی شکل دارد.
سیت: برایت
وزوزنگ: نوعی حشره که صدای بال هایش وزوز ایجاد می کند.
تا نکرد: راه نیامد- سر ناسازگاری داشت.
مو: من
کله سنگ : سنگ بسیار بزرگ
ترجمه :
کوروپ کوپو، دلم برایت خیلی تنگ شده است
دلم برای صدای وزوزنگ تنگ شده است
روزگار با دل من سر ناسازگاری داشت
سر راهم هزاران بار، سنگ اندازی کرد
و اما گپ و گفتی داریون نمایی
گپ و گفت نوشته: جلیل زارع
… یادتونه وقتی خار می رفت تو پامون خار رو در می آوردیم، بعد برای آروم شدن دردش، می گشتیم یه لونه کروپ کوپو پیدا می کردیم، تف می کردیم تو لونه کوروپ کوپو، انگشت می چرخوندیم تو لونه ش، می گفتیم: «کوروپ کوپو ننه ت مرده بوات میگه بیا آش بخور».
بعد کوروپ کوپو رو پیدا می کردیم از لونه ش بیرون می آوردیم، له می کردیم کف پامون و اعتقاد داشتیم که درد جای خار آروم میشه و اتفاقا می شد!!!
یادتونه…؟
چه ظالم هایی بودیم ما !!! کله بِجشکا رو که می کندیم !!! مورچه ها رو که زنده زنده کباب می کردیم !!!
وزوزنگ های بیچاره رو هم که می گرفتیم می کردیم تو جعبه چوب کبریت می گفتیم رادیو هست برامون آواز می خونه و اون بیچاره هم خودش رو به در و دیوار جعبه می زد و وز وز می کرد، ما هم کیف می کردیم و می گفتیم جعبه آهنگ داریم.
چی از دست ما داریونی ها آسایش و آرامش داشت که کروپ کوپوی ننه مرده آش خور داشته باشه؟؟؟
… خب اینا تنها تفریح ما داریونی های محروم از همه چی بود تو اون روز و روزگار!!!
که اگه مثل از ما بهترون، تفریح به اصطلاح سالم داشتیم به تفریحات جاسم رو نمی اوردیم !!!
و هنوز هم که هنوزه ما داریونی های هم چنان محروم و گاسم صد پله محروم تر، به جرم نداشتن تفریح سالم به تفریح های جاسم رو می آوریم!!!
… برگردیم به کروپ کوپوی ننه مرده:
خیلی از دولت ها و ملیت ها، کروپ کوپوی ما داریونی ها رو با نام های لارو یا شیرمورچه یا… به نام خودشون سند زدن و میگن مال ماست ولی عمرا بهشون بدیم ما داریونی ها !!!!
کروپ کوپو، اصالتا داریونیه و شش دانگ سندش به اسم ماست؟
این طوری هاست…