غمی که مصیبت عالم است و رنجي كه تمامي ندارد…
سرویس دین ومذهب داریون نما/مريم السادات شاه اميري
گاهي براي نوشتن قلم ها باز مي ايستند و صفحات سفيد كاغذ از شرم كلمات پيش رو، سياه پوش مي شوند.اين بار انگار قلم مي داند چه مي خواهد بنگارد و صفحه در مي يابد كه قرار است چه وقايعي را در سينه اش ثبت گرداند.وقايعي كه نه كاغذ توان نگه داشتنش را دارد و نه قلم تاب نوشتنش را. آري گفتن از غمي كه مصيبت عالم است و رنجي كه تا ابد تمامي ندارد؛ آن قدر سخت مي نمايد كه همه از بيانش عاجز مي مانند.
نوشتن از رنج هاي بانويي كه نور ديده خاتم النبياست و تنها ياور مولاي مومنان؛ اين بار آن چنان دشوار است كه كلامي را براي بيانشان نمي توان يافت.سخن گفتن از لحظاتي كه وقوعشان حتي براي عقل سخت مي نمايد و دل در باورشان درمانده است؛ بغضي را به دل مي نشاند كه تا ابد گره باز نخواهد كرد.
لب گشودن از ثانيه هايي كه بانوي دو عالم، رنج را به چشم ديده نگريست و زخم ناجوانمردي ها، به جان و دلش نشست؛ حتي عبور ثانيه ها را مانع مي شود. گويي زمان براي فرار از مصيبتي كه پيش روست از بودنش، گريزان است و اشك هايش را بر دلش جاري مي سازد؛ لحظه هايي كه زمان را هم از وجودش شرمسار مي گرداند. آري چگونه مي توان حتي به تصور كشيد وقايعي كه مملو از رنج كشيدن مادر مسلمين و يگانه نور چشم پيغمبر (ص) است.
ديدگان حتي از خيال به تصور كشيدنش خون مي بارند و در وجود آدمي اين بار غمي ريشه مي دواند كه تا ابد، داغش، وجودش را ترك نخواهد گفت.
اين بار اما قلم در برابر كلمات مي ايستد و زبان بي صدا فرياد مي كند. عالميان داغي را فرياد مي كنند كه تنها سكوتشان، نشان داغ ديده شان خواهد شد. آري همين جاست كه نشان عزاداري هايمان خيسي ديدگانمان مي شود و فرياد لب هاي عاجز از سخني كه در سكوت، داغ دلشان را به دوش مي كشند
فاطمه فاطمه است.شریعتی