نوشته های شبانه یک داریونی/زندگی دوباره…!
نوشته بيست و سوم:خط پر سوژه داریون –شیراز و بالعکس همچنان پرسوژه است. دیشب که می خواستم ازسرکار به داریون برگردم به آرامگاه سعدی(ایستگاه تاکسی داران محترم) رفتم.
در آنجا سه تاکسی و چهار خودرو مسافرکش شخصی منتظر مسافر بودند. من به حساب اینکه ایستگاه تاکسی است و باید سوار یکی از تاکسی ها شوم مستقیم رفتم سراغ اولین تاکسی که به نظر می رسید نوبتش باشد.
اما آقای… راننده محترم تاکسی گفت که باید سوار خودرویی دیگر شوی و با دست اشاره ای کرد به یک پراید مشکی رنگ .
به راننده تاکسی گفتم: مگر اینجا ایستگاه تاکسی نیست؟
در جوابم گفت که: بنده خدا دو مسافر داشت حالا می خواهیم دو مسافر دیگرش هم بدهیم تا برود.(انگار ازکیسه خلیفه می بخشید)
خوب، به هر حال از نظر قانونی توصیه شده که برای رفت و آمد از تاکسی استفاده شود. چون مثلا تاکسی های خط داریون- شیراز مسافرانشان بیمه می شوند(البته اگر واقعا اینکار را انجام دهند و مسافرانشان را بیمه کنند) و اگر خدایی ناکرده اتفاقی افتاد بیمه، تامین کننده درمان مسافران خواهد بود.
اما نمی دانم چرا بعضی از رانندگان تاکسی داریون که اتفاقا سن و سالی هم از آنها گذشته چنین بی تجربگی می کنند.
خوب من به عنوان مسافر دو راه بیشتر نداشتم. یا اینکه با آن خودرو شخصی نروم که قطعا زشت بود و راننده چون مرا می شناخت بد می شد و هزار حرف و حدیث دیگر پیش می آمد که قطعا من راضی به ناراحتی یک همشهری نبودم.
راه دوم اما این بود که دل به دریا بزنم و با آن راننده جوان به داریون بروم.
من اما راه دوم را برگزیدم و با خود گفتم هرچه باداباد. سوار شدم و بعد از چند دقیقه که یک مسافر دیگر آمد حرکت کردیم.
اما چشمتان روز بد نبیند تا رسیدیم داریون شاید چند کیلو وزن کردم.
همه می دانیم که پراید برای جاده، خودرو امنی نیست. اما راننده جوان ما در قسمت خراب جاده شیراز-داریون به کمتر ازسرعت 120 کیلومتردر ساعت راضی نبود والبته در عالم خود هم بود. البته قطعا صدای بلند ضبط ماشین که ریتم تندی هم داشت در تندروی و جوگیری آن جناب بی تاثیر نبود.
خلاصه با خود گفتم اگر تذکری هم بدهم ممکن است در اثر لج و لجبازی سرعت جناب راننده بیشتر شود. در نتیجه ضمن فرستادن چند لعنت، اول برای خودم که چرا تعارف کردم و بعدا برای آن راننده تاکسی که باعث این کار شده بود. تنها راه چاره در سالم رسیدن به مقصد(داریون) را خواندن چندباره آیه الکرسی دیدم.
اما ندانستم چه زمانی خوابم برد که دیندارلو از خواب بیدار شدم و این یعنی اینکه من سالم به مقصد رسیده بودم. وقتی به داریون و کوچه روبروی مسجد رسیدیم پیاده شدم و بلافاصله سراغ صندوق صدقات رفتم تا به شکرانه زندگی دوباره! صدقه بدهم…
سلام . از اون نوشته های شبانه جالب بودا. انصافا من با کسی رودرواسی ندارم. من بجا شما بودم اول تو ذوق راننده تاکسی میزدم و بعد تو ذوقی قوی تر به راننده پراید. موفق باشد
با سلام جوانی مرودشتی هستم که مادرم اهل داریون است با خبر شدم که داریون با وجود اینکه هنوز بخش نشده است اما فردی اهل فرهنگ و ادب سایتی به نام داریون نما راه انداخته است که همین جا از ایشان تقدیر و تشکر می نمایم. خیلی به خود بالیدم. دست مریزاد