وصیت نامه معلم بسیجی شهید نادرخوش نژاد/کجایند مردان بی ادعا …
آغاز می کنم بنام غایت الآمال العارفین، به نام آن کسی که همه چیز ما از او ست، بنام آن کس که از او آمده ایم و به سوی او باز می گردیم .
بنام آنکس که این دنیا را مهیا کرد وخانه امتحان قرار داد، خدایا ما در این امتحان پیروز بگردان . تا بتوانیم دینی که شهدا برگردن ما دارند ادا کنیم .
خدایا تمام عمرم برای امتحان گذاشتی اما نتوانستم در این امتحان ها سر بلند بیرون بیایم . خدایا در این امتحان بزرگ من را پیروز بگردان . حال که شروع به نوشتن وصیت نامه می کنم از خدا می خواهم که من را بپذیرد تا به آنچه سالها آرزوی رسیدن آن را دارم برسم .
خدایا من راه حق را یافته ام پس مرا دراین راه پایدار کن که این راه بدون رنج و مشقت نیست . من به عنوان یک رزمنده حقیر سر تا پا تقصیر که عازم میدان نبرد حق علیه با طل هستم وصیت می کنم که تقوا پیشه کنید و حتی یک لحظه و چشم برهم زدن از ولایت و رهبری اما م خمینی جدا نشوید ٌ،وحدت داشته باشید ، شهدا بر گردن ما حق دارند ، با عمل به نفع انقلاب پاسدار حرمت خون شهدا باشیم ، اما به دوستانم: صحنه را به هیچ عنوان ترک نگویید و برای نسل نونهال و نوجوان فعالیت کنید و اما به پدر و مادر بزرگوارم وصیت می کنم که زینب وار صبر و استقامت داشته باشید و همانند پدر و مادر شهیدان دیگر صبور باشید ، بدانید که من امانتی بودم ، در دست شما و به جایگاه واقعی خودم برمی گردم و مپندارید که من مرده ام، بلکه به فرمایش قرآن من نزد خداوند روزی می خورم و همیشه زنده ام ، اگر چه داغ فرزند سنگین و گران است . و به برادران و خواهرم این را می گویم که با عمل خود ادامه دهنده ی راه شهدا ء باشید و هر کاری که می کنید برای جلب رضای خدا باشد در آخر از تمام دوستان و آشنایان و اقوام و نزدیکان حلال بود دارم
نادر خوش نژاد20/11/1364
سلام علیکم امروز 18 بهمن 1391در یادواره شهدا با عملیات دشوار بیست بهمن 1364که شهید بزرگوارشهید خوش نژاد مفقود و شهید شداز طریق یکی از فرماندهان این عملیات آشنا شدم . شهدا شرمنده ایم که شما را نشناختیم .
لطفا اشکلات قالب جدید را بر طرف کنید .
با سلام خدمت شما کاربر عزیز
لطفا اشکالات را بگویید در حال حاضر اشکال خاصی در قالب سایت مشاهده نمی شود.
به نام یکتا کیمیاگر هستی.عملیات والفجر 8 در ساعت 10 و 22 دقیقه روز 20 بهمن سال 1364 با قرائت رمز عملیات توسط فرمانده ی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز شد: بسم الله الرحمن الرحیم.لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.قاتلوهم حتی لاتکون فتنه. یا فاطمه الزهرا،یا فاطمه الزهرا،یا فاطمه الزهرا…و تو رفتی…گفتم کجا؟گفتی به خون.گفتم که کی؟گفتی کنون.گفتم چرا؟ گفتی جنون. گفتم مرو.خندیدی و رفتی…به گمانم صدایت را شنیدم.این صدای تو بود.عاشقانه ترین صدایی که می خواندی. صمیمانه ترین سخن ها را در دوستی او ،که بسی کم تر از دلت بود،می گفتی:از دست رفتن را برای به دست آوردنت با تمام وجود استقبال می کنم و شادمان از مهر تو در سینه ام،به دنیا می خندم…و این گونه خندیدی و رفتی…اما عزیز دل برادر، نادر جان،من هم مثل تو دلزده از خاکم،اما نه، این دلیل پاکی من نیست.دلزدگی از خاک،بی زاری از دنیا،تنفر از مادیات،مختص عاشقانی هم چون توست و این تنفر،دلیل وجود عشق در من نیست…لیکن،هر چند عاشق بالفعل نیستم،عشق را در فطرت پاکم بالقوه دارم.این عظمت نهفته در من،برای رسیدن به فعلیت، محتاج اوست. پس بگذار من هم بنالم.تو نزد خدا آبرو داری .از خدا بخواه ناله ی مرا هم بشنود.مرا هم بخواند…بنال بلبل اگر با منت سر یاری است.که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است…خدایا گله دارم،چرا با من آن نکردی که با عاشقانت کردی؟بنگر حد بیچارگی را در آن زمان که در پیشگاه توام،اما قلبم نشانی از تو در خویش ندارد.میزان احتیاج را می بینی؟تو رحیمی،اقتضای رحیمیتت آن است که وجود نیاز را در بنده تاب نیاوری.لب های قلبم تشنه اند،کبودند، نیازمندند.العطش می گویند و انتظار سلسال از تو دارند.بگذار قلب من عشق را بفهمد،خودی بنمای که از خود بی خودشود.بگذار این قلب بفهمد که تنها امروز ناجی من نیست ،که فردا هم دادرس من اوست و آن چه از تو در خویش دارد.بگذار قلبم اذان را بشنود و از آن بی تاب شود.به او بگو مرا در زمین بگذارد و خود تا آسمان ره بسپارد.بگذار صدای پای قلبم از قلب عشق به گوش رسد،از عرش،از ملکوت،از عالم بی دغدغه ی خالی از اندوه،از ژرفنای صداقت،غور شرافت،اوج محبت،نهایت دیانت.هر چه دوست داشتن های غیر مجاز است ،از قلب من سلب کن.به چشم هایش توتیا بزن،بل تو را ببیند،در تو نظر بدوزد،محوت شود و از جمالت دست پلیدی ببرد…آمین.