ویژه هفته دفاع مقدس/گفت و گو با تک خوان سرود معروف:”مادر برام قصه بگو”/دیدار با یک خاطره…
مهدي بذرافكن:فارس-آباده-بیمارستان امام خمینی(ره)، این سرراست ترین آدرسی است که می توان در امتداد آن با یک “خاطره” دیدار کرد.
در آن سالهایی که کشورمان بی رحمانه مورد حمله هوایی و زمینی و دریایی عراق و حامیانش قرار گرفته بود هواپیماهای رژیم متخاصم عراق بارها بی رحمانه شهرهای ایران اسلامی را بمباران می کردند،یادمان نمی رود آژیر خطر را:”آژیری را که هم اکنون می شنوید اعلام وضعیت قرمز است،لطفا هرچه سریعتر به پناه گاههای خود مراجعه کنید” و بعد صدای آژیر ممتدی بود که هراسی نفس گیر را در میان دل ما کودکان و نوجوانان آن زمان می انداخت.
یادمان می آید بلافاصله بعد از اعلام وضعیت قرمز و نواختن آژِیر ترسناک، رادیو سرود بچه های آباده را پخش می کرد:”مادر برام قصه بگو،قصه بابا رو بگو…”
در اوج بی امکاناتی بروبچه های آباده ای کاری کرده بودند کارستان،سرودهای آنان ترس را از دل ما پاک می کرد و به ما روحیه ای دوباره می داد.
گروه سرود بچه های آباده دو تک خوان داشت،یکی محمد حسین توکل که البته حالا شده”دکتر محمد حسین توکل رییس بیمارستان آباده” و دیگری مهدی نظری که ظاهرا تهران است و ما نتوانستیم احوالی از او بگیریم.
گفت و گوی زیر حاصل سفر ما به شهرستان آباده و دیدار و گفت و گو با دکتر محمد حسین توکل است.حال تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
****
شناختنامه:
محمد حسین توکل
سال تولد:31 مردادماه 1353
محل تولد:آباده استان فارس
تحصیلات:اخذ مدرک پزشکی عمومی و تخصصی پاتولوژی
گروه سرود بچه های آباده
گروه سرود بچه های آباده قبل از ما هم وجود داشت. مانند خیلی از شهرستانهای دیگر که امور تربیتی شان گروه سرود داشتتند که من هم در این گروه سرود پذیرفته شدم..
آقای توکلی مسوول گروه سرود یکسری سرودهایی ساخته بودند که نیاز به تک خوان داشت، وی از همه اعضای گروه سرود تست گرفت که در نهایت من و آقای نظری به عنوان تک خوان انتخاب شدیم.
بعد از آن در مسابقه گروه سرود شهرستانهای فارس شرکت کردیم و رتبه آوردیم. سپس به مسابقات کشوری رفتیم که در آن مسابقات اول شدیم بعد از آن تعدادی از سرودهایمان تلویزیونی شد و دیگر نام گروه سرود بچه های آباده بر سر زبانها افتاد.
این چهار سال
فکر می کنم سال پنجم یا اول راهنمایی بودم که وارد این گروه سرود شدم.کلا از سال1366 تا1369 افتخار حضور در جمع صمیمی گروه سرود بچه های آباده را داشتم.
از دلیران تنگستان تا یل شیردل
اولین سرودی که از ما ضبط شد دلیران تنگستان بود:”نمی دونم چرا دل بی قراره“. بعد از آن سرود” آلاله” و بعدش هم سرود” یل شیر دل“. البته به مناسبتهای مختلف برنامه های متعددی داشتیم مثلا نوحه:”باز این چه شورش است“و“بزن بر سینه و بر سر” یک نوحه برای رحلت حضرت امام خمینی(ره)، یک سرود برای شهدای مکه،یک سرود برای اولین سری ورود آزادگان به کشور و چند سرود هم درباره بسیج و جهاد خواندیم.
نوحه ها را بیشتر دوست دارم
اگر قرار باشد بین نوحه ها و سرودها یکی را برگزینم، نوحه ها راانتخاب خواهم کرداما در بین سرودها، قطعا سرودمادر:”مادر برام قصه بگو” برایم اهمیت بیشتری دارد.
تب و تاب تشکیل گروه سرود در کشور
همیشه در جوامع این گونه است که وقتی یک فرد یا گروه مسیری را طی می کنند که با موفقیت همراه می شود،بقیه هم علاقه مند می شوند آن مسیر را بروند که به نظر من خیلی هم خوب است.بعد از گروه سرود ما خیلی جاها به تب و تاب افتاده بودندو گروه سرود تشکیل می دادند.
همکاری خوب یزدیها
با یزدی ها همکاری خوبی داشتیم.آموزش و پرورش و بنیاد شهید این استان بسیار علاقه مند به همکاری بودند. نوحه:”بازاین چه شورش است” با همکاری آموزش و پرورش و بنیاد شهید یزد ضبط و آماده پخش شد. آنها یکی از مدارس خود را در اختیار ما قرار دادند تا نوحه:”باز این چه شورش است” ضبط و آماده شود.
دبیرستان و دغدغه کنکور
تا مقطع اول دبیرستان به سرود خواندن ادامه دادم. اما بعد از آن به علت سخت شدن درس های دوران دبیرستان بیشتر به درس چسبیدم.
در دوران راهنمایی که در گروه سرود بودم شاید نصف سال در سفر بودیم، اما به هر حال دروس راهنمایی آسان تر بود و می شد جبران کرد اما وقتی وارد مقطع دبیرستان شدم دغدغه کنکور هم به آن اضافه شد و به همین خاطر دیگر نتوانستم همراه گروه سرود بچه های آباده باشم.
خودم را مداح نمی دانم
خودم را مداح نمی دانم چون مداح بودن شرایط خاصی را می طلبد،خصوصا از نظرصلاحیت توانمندی و خیلی ویزگی های دیگر هر کسی لیاقت مداح بودن را ندارد. اما من افتخار می کنم که هنوز هم نوحه می خوانم.
دیدار با امام(ره)، یک روز فراموش نشدنی
وقتی خدمت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خميني(ره)رسیدیم برایمان خیلی جالب و هیجان انگیز بود.یک احساس خاصی به ما دست داد که نمی توان بیان کرد.
درمحضر امام(ره) که می خواستیم اجرا کنیم یک حس خاص، یک حس جدید در ما بوجود آمد که قابل قیاس با بقیه اجراها نبود. هنوز همکه به یاد آن دیدار می افتم حس و حالتی خاص به من دست می دهد.
چگونگی ضبط سرود مادر
سرود مادر چند ضبط تلویزیونی داشت. برداشت اولیه و اصلی که بیشترهم پخش شد، برداشتی بود که ما صدا را در استودیوی یزد ضبط کردیم و تصویر رادر استودیوی صدا و سیمای مرکزفارس،البته این سرود چند بار دیگر هم در تهران،اصفهان و یزدضبط شد.
یک خاطره جالب
هنگامی که در استودیوی صدا و سیمای فارس صدا پخش می شد و ما تصویر را می گرفتیم یادم می آید تمام عوامل از کارگردان،تصویربردار و … احساساتی شده بودند و گریه می کردند حتی خود آقای توکلی که چندین بار سرود را شنیده بود، او هم گریه می کرد و کلا یک فضای خاصی حکمفرما شده بود.
درباره مسوول گروه سرود
آقای توکلی مسوول گروه سرود بچه های آباده،الان در شهر یزد یک آموزشگاه موسیقی دارند.
تک خوان یل شیردل کجاست؟
آقای مهدی نظری دیگر تک خوان گروه سرودو تک خوان سرود یل شیردل، لیسانس موسیقی گرفته و سالهاست در تهران مشغول کار است.
نگاهها به جبهه و جنگ
آن زمان نگاه مردم جور دیگری بود،الان نگاهها خیلی فرق کرده،مثلا نگرشی که سابقا نسبت به جنگ و جبهه و شهادت بود شاید نگاه متفاوت ترو عمیق تری بود. الان به نظرم نگاهها به این قضیه سطحی شده و فقط به یک یادآوری از شهدا و جنگ بسنده می شود. به بیانی دیگر فقط دوست داریم اسم آن زمانها رابیاوریم، دوست نداریم مانند آن دوران زندگی کنیم.
عالی بود . دست مریزاد
عجب گفتگوی داغی دست دردنکنه اقامهدی
هیچ وقت از شنیدنش خسته نمیشم!!!
خدا توفیقش دهد وقتی میشنیدم خیلی انرژی میگرفتم
سلام. واقعا خسته نباشید. خیلی قشنگه که هر دو تکخوان موقعیت اجتماعی عالی دارن. صدای آقای نظری که بی نظیره! همیشه آلبوم هاشون و گوش میدم. کاش میشد صدای امروز آقای توکل رو هم بشنویم.
با سلام خانم مژگان اگه ویدئوی نوحه بزن بر سینه و برسر رو سرچ کنید یک ویدئو میبینید با نام بزرگسالی خواننده سرود مادر اونجا اقای توکل در جمع عزادارن اباده در میدان ولیعصر شهرشان نوحه رو خوندن فکر کنم سال 92اما به نظر من به زیبایی صدای نوجوونیشون نبود . اما مشصه خودشون هستند
گنجشک ناز و زیبا// که میپری اون بالا بال و پرت به رنگ خاک//دلت مهربون و پاک به من بگو وقتی که پر کشیدی// بابام رو تو ندیدی؟ دیدمش از اینجا رفت// اون بالا بالاها رفت پیش ستارهها رفت// یواش و بی صدا رفت **** ستاره آی ستاره// پولک ابر پاره خاموشی یا میتابی// بیداری یا که خوابی به من بگو وقتی که خواب نبودی// بابام رو تو ندیدی؟ دیدمش از اینجا رفت// اون بالا بالاها رفت از این طرف از اون راه// رفته به خونهی ماه **** ماه سفید و تنها// که هستی او بالاها نقره نشون کهکشون// چراغ سقف آسمون به من بگو وقتی که نور پاشیدی// بابام رو تو ندیدی؟ همین جا پیش من بود// نموند و رفت زود زود اون بالا بالاها رفت// بابات پیش خدا رفت **** خدا که مهربونه// پیش بابام میمونه گریه نمیکنم من// تا شاد نباشه دشمن
مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه
قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه
مادر مادر مادر مادر
مادر برام حرف بزن از ایمونش بگو
مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو
مادر تو دونی و خدا از خوبی هاش بگو
از مهربونی و از مهر و وفاش بگو
از جونفشونی و از رزم بابام بگو
مادر مادر مادر مادر
دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره
نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
وقتی به نزدیک بابا رسیدم
دیدم ملائک به دورش بیشماره
نگاش کردم دلم لرزید
صداش کردم به روم خندید
بغل واکرد منو بوسید
لباش خندون چشاش گریون منو بویید منو بوسید
بابا منو بوسید بابا منو بویید
با دیدن اشکم خون در رگش جوشید
بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد
در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد
مادر مادر مادر مادر
بابا برام یه لاله چید منو تو آغوشش کشید
درد دلامو که شنید حرف حسین و پیش کشید
خونم مگه رنگین تره خون حسینه
جونم مگه شیرین تره جون حسینه
یه جون اگه دادم به راه دین و ایمون
صد جون هزارونش به قربون حسینه
بگو به مادر هرگز نخور غم
حسین و بابا هستند باهم
مادر نخور غم نگیر ماتم
حسین و بابا هستند باهم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین
□کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بکن رخت عزا بر تن بزن شالی سیه گردن
که زین العابدین با حالتی بیمار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بنالید ای عزاداران که زینب گشته سرگردان
دل روح الامین چون چشم حیدر زار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
حسین گشته به خون غلطان ز جور لشکر عدوان
در این ماتم همه بی دین همه دیندار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
حالا کسانی که دلشون برای آقای داریون نمای گل تنگ شده، یه دل سیر نگاهش کنن….
از بوستان سعدی!
سیهچردهای را کسی زشت خواند
جوابی بگفتش که حیران بماند
نه من صورت خویش خود کردهام
که عیبم شماری که بد کردهام
ترا با من ار زشت رویم چه کار؟
نه آخر منم زشت و زیبا نگار
از آنم که بر سر نبشتی ز پیش
نه کم کردم ای بندهپرور نه بیش
تو دانایی آخر که قادر نیم
توانای مطلق تویی من کیم؟
گرم ره نمایی رسیدم به خیر
وگر گم کنی بازماندم ز سیر
جهانآفرین گرنه یاری کند
کجا بنده پرهیزگاری کند
آقای توکل. تولدتون مبارک. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.
باسلام مجدد.بامطالعه ی این گفتگویادوخاطره زیباوماندنی اونروزاروزنده کردید.ممنون.طبق فرمایش اقای دکترواقعادیگه حسوحال اونروزاتکرارناشدنیست وبچه های مانخواهندتوانست اون احساسی روکه درزمان شنیدن این سرودهاکه ماداریم داشته باشن.یادمه پنجم بودم زمانیکهماشین کمک به جبهه های جنگ می اومدتوکوچمون باشنیدن صدای سرودمادرمادرخودموسریع میرسوندم بالای پشت بام.تابتونم ازاون بالاشاهددیدن احساسات مردم باشم.چه حس خوبی بود.کرسی داشتیم که تابستونامیذاشتیمش روپشت بوم میرفتم داخلش باهمون حس نوجوونیم واسه شهداورزمندگان دعامیکردموشعرمیگفتم.همراه بااشکی که ازچشام میریخت شعرامومینوشتم داخل اون کرسی.یادش بخیر.هنوزم زمانیکه به مناسبتی سرودبچه های اباده روپخش میکنه میرم جلوی تلویزیون بچه هامیدونن انقدرعلاقه مندم هرکجاباشم صدام میزنن مامان بدوبچه های اباده.بیشترچون خودم جزء بچه ای دوره ی جنگودفاعم این حس درمن ایجادمیشه.درضمن پیشاپیش تولداقای دکترتوکل روبهشون تبریک عرض میدارم.بازم ممنون اززحماتتون.
سلام دوستان کسی نوحه بزن برسینه وبرسر روداره برام بفرسته ممنون
سلام عباس جان …
بله ، داریم. خوبش هم داریم. هر چند تو همین پست،« تیر ۲۷, ۱۳۹۲ در ۶:۰۹ ق.ظ » فرستاده ام ولی چشم کلامتان را نمی شکنم و باز هم برایتان می فرستم :
« بزن بر سینه و بر سر ، به حال آل پیغمبر، در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو ، امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بکن رخت عزا بر تن، بزن شالی سیه گردن
که زین العابدین با حالتی بیمار می گرید
بزن بر سینه و بر سر، به حال آل پیغمبر، در و دیوار می گرید
پریشان شو، تو گریان شو ، امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بنالید ای عزاداران، که زینب گشته سرگردان
دل روح الامین چون چشم حیدر زار می گرید
بزن بر سینه و بر سر ، به حال آل پیغمبر ، در و دیوار می گرید
پریشان شو ، تو گریان شو، امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
حسین گشته به خون غلطان، ز جور لشکر عدوان
در این ماتم، همه بی دین، همه دیندار می گرید
بزن بر سینه و بر سر، به حال آل پیغمبر ، در و دیوار می گرید
پریشان شو ، تو گریان شو ، امیرالمونین در ماتم پورش می گرید »
ممنون