يوسف بذرافكن|
پیرمرد در گوشه ای کنار کیوسک مطبوعاتی خود درسایه نشسته و با هم سن و سالان خود در حال صحبت است. نزدیک می روم سلام می کنم و از او احوالی می گيرم.
با گرمی پاسخم را می دهد . می پرسم آقای قنبری اوضاع و احوال فروش روزنامه ،مجله و مطبوعات چطور است ؟ به آرامی می گوید:” خودت که می بینی ، تعریفی ندارد . کمتر کسی سراغ روز نامه و مجله را می گیرد ، بعضی می آیند و روزنامه ها را نگاه می کنند و گاهی مجله ها را ورق می زنند و می روند، تعداد کمی هم می آیند و روزنامه خبر را می خرند ، بعضی هم مجله می خرند ولی اوضاع چندان خوب نیست .فروش تنقلات از روزنامه و مجله بیشتر است. ”
می گویم چرا تعداد مطبوعات شما کم است ؟ می گوید:” چون مشتری چندانی ندارد مشتریان روستاهای حومه بیشتر است ، پسرم فقط روزنامه ها و مجله هايی که بیشتر می خرند را از شیراز برایم می آورد”.
در دلم تاسف می خورم کمی جلوتر یک ساندویچی است که مشتری هاي خوبی دارد. با خودم می گویم چرا ما به فکر غذای جسم هستیم اما برای غذای روح احساس گرسنگی نمی کنیم ؟
یادم هست در چند مدت پیش همین کیوسک مطبوعاتی و حتی مغازه ها ی مختلف نشریه عصرمردم شهرداری را رایگان توزیع می کرند و گاهی همین نشریه رایگان تا مدت ها روی دست آقای قنبری مانده بود .
از آقای قنبری خداحافظی کردم ولی بسیار متا سف شدم که در شهری که بیش از 10 هزار جمعیت ،دانشجو و تحصیل کرده دارد و فقط همین تنها مطبوعاتی… چرا اوضاع چنین است .
این وضعیت جای تاسف ،تالم و تا مل است .
خواندن این مطلب برای مسولین محلی ، اعضای شورای شهر ، محصلین و دانشجویان پیگرد قانونی دارد .
آقای « داریون نما»:چرا دوستداران داریون نما را تا صبح بیدار نگه می داری؟