احمد عیسایی خوش|
هفته گذشته تهران شاهد برگزاری مراسمی تحت عنوان صدای عشایر ایران بود . مراسم با کوچ نمادین عشایر از میدان ونک تا جام جم برگزار و سپس به مدت یک هفته این مراسم در محل برگزاری نمایشگا ههای بین المللی تهران برگزار شد. در مراسم افتتاحیه قشرهای مختلف عشایر از سراسر کشور ومن جمله استان فارس حضور داشتند که هر کدام با موسیقی سنتی ومراسمات عرفی فضای خاصی به خیابان ولی عصر داده بودند .در هر گوشه ای نوایی مینواخت وساز دهل عشایر فارس وقشقایی روح نواز بود.
در طی برگزاری نمایشگاه ،عشایر قشقایی وخمسه فارس حضور پر رنگی داشتند وجمعا در غرفه 38 نمایشگاه چادرهای عشایری خود رابرپا وساز دهل نیر می نواخت.آنچه برای من از همه چیز مهمتر بود عکس ها ویادگارهای استاد ومعلم بزرگ عشایر ایران محمد بهمن بیگی بود که به نجو بارزی در این نمایشگاه خودنمایی میکرد. من که یکی از اخرین نسلهای دانش آموختگان مدارس عشایر ی بودم که بعدا مدرسه ما به شهدای داریون تغییر نام یافت خاطره های کم رنگی از آن دوران دارم اما در عین حال همواره به این اعجوبه عشایر افتخار میکنم.
او به راستی طلای شهامت را در وجود کودکان کوه وبیابان سفت واز آنان رادمردانی ساخت که امروزه با وجود توجه وافتخار به گذشتگان خودشان از بزرگ مردان عرصه علم محسوب میشوند.
در این نمایشگاه ایل باصری که من افتخار میکنم جزیی از این ایل هستم تنها ایل از ایلات خمسه بود که در این نمایشگاه حاضر بود والحق که در حد وسع وتوانشان نیز کم نگذاشته بودند.هر چند همواره معترفم که در مقایسه با ایل قشقایی با آن قدمت وپیشینه قابل مقایسه نبود .شاید آنها هنوز هم بدلیل داشتن زبانی متفاوت تعصبات قومی وانسجام بیشتری دارند.
چادر سیاه حالا از آن دشت های سرسبز وکنار چشمه های سمیرم وطرناز ولهباز در سالنی برپا بود که بند لطفهایش را میله های آهنی محکم میکرد نه خاک وسنگ بیابان وزنانش بجای بوته وخار گاز وکپسول را آتش نان کردند. لطف بوی دود نمیداد اما هنوز هم برای من چشم نواز بود.شاید باید تاسف خورد که این چادر ها وفرهنگ های شکل گرفته در آن که بالوجود متلق به خودمان است کم کم فراموش میشوند ودیگر ماکتی از آنها باقی خواهد ماند وناگزیر ما هم مجبور به حرکت در شاهراه بزرگ جهانی شدن باشیم که این چنین شده است.
یکی از بخشهای خیلی جالب حضور عشایر گیلان بود که من اولین بار شاهد آنان بودم . لباسهای سنتی ورقص وآوازشان همه را محو خود کرده بود.
خدا رحمت کند آقای بهمن بیگی ، خواندن کتاب بخارای من ایل من همیشه برای من لذت بخش می باشد.انسان های آگاه و خدمتگزار به مردم و مملکت همیشه کمیاب هستند ولی تاثیر شگرفی بر جامعه می گذارند که از حاصل عمر میلیون ها انسان دیگر مفیدتر و جاودانه تر می باشد.
سلام جناب آقای عیسایی، کم پیدایید.دلمان برای حضورتان در سایت تنگ شده است. ما را بیش تر از این در انتظار نگذارید…
واقعا جا دارد که از اقای بهمن بیگی هم یادی شود کتابهای ایشان را خوانده ام خیلی زیباست بخارای من ایل من.. به اجاقت قسم …اگه قره قاج نبودو….
سلام جناب آقای عیسایی.عید بر شما و خانواده محترمتان مبارک. اگر تا قبل از سیزده گذرتان به داریون افتاد امر بفرمایید خدمت برسم.