اخبارفرهنگ مردم داریونهمه

فرهنگ مردم داریون / قسمت چهل و هفتم: درمان در داریون

به کوشش: جلیل زارع

تا پیش از ساخته شدن مرکز بهداری توسط زنده یاد تیمور حقیقت جو در سال 1346 ه.ش که در آن خدمات درمانی اولیه ارایه می شد، مردم برای بهره مندی از چنین خدماتی باید به شیراز می رفتند یا با استفاده از تجربه ی کهن سالان که گاهی با خرافات نیز در هم می آمیخت خود را درمان کنند.

بنابراین از آن جا که امکانات درمانی مردم به شیوه ی نوین بسیار اندک و دسترسی به دکتر بسیار دشوار بود ترجیح می دادند که از طب سنتی استفاده کنند. در این شیوه پس از تشخیص حدسی نوع بیماری از گیاهان دارویی برای درمان آن استفاده می کردند. بیش تر بیماری ها بدین گونه و با تشخیص و تجویز فردی سالخورده و باتجربه درمان می شد و مواردی که احتیاج بیش تری به مراقبت های پزشکی داشت به بیمارستان های شیراز حواله می شد. حتا زایمان نیز به کمک قابله محلی صورت می گرفت. خوشبختانه مهارت قابله ها کم نبود. بیش تر بچه ها و مادرانشان سالم می ماندند و تلفات، اندک بود.
یکی از اصول اساسی درمان یا پرهیز از گرفتار شدن به آن، توجه به گرمی و سردی طبع خوردنی ها بود. به عنوان مثال: هندوانه و خیار سبز و ماست و گوشت بز، سرد به حساب می آمد و سیر و طالبی و گوشت بره، گرم. به همین علت برخی افراد که دارای طبع گرم بودند به خوردنی های گرم حساسیت داشتند و بدن برخی مزاج سرد داشت و خوردن سردی ها تعادل مزاجی آن ها را به هم می ریخت.
یکی دیگر از راه های درمان که معمولا پس از به کار بستن تجربیات طبی و بهبود نیافتن به کار می گرفتند و اکنون نیز رواج دارد، “تخم مرغ شکستن” بود و معتقد بودند که بیمار ” دمِ چشم آمده”، یعنی او را نظر زده اند. کم تر کسی بود که به این مساله اعتقاد نداشته باشد و “شوری چشم” و اثر آن را انکار کند. حتا آنان که چنین باوری نداشتند آن گاه که از درمان های معمولی ناامید یا خسته می شدند تن به این کار می دادند.
کسی که قصد چنین کاری داشت تخم مرغ سالمی را برمی داشت و دور سر بیمار می چرخاند و می گفت: « قضای بد دور.» یا فقط نیت می کرد و چیزی نمی گفت. آن گاه آن را از بالا به پایین با زغال – و بعدها با مداد – به چهار قسمت تقسیم می نمود و نام کسانی را که فکر می کرد ممکن است بیمار را چشم زده باشند بر زبان می آورد یا از دل می گذراند و به نشانه ی آن دایره ای روی تخم مرغ می کشید. برای آن که کسی از قلم نیفتد، زاده های هفت روز هفته را نیز با نام های: شنبه زا، یکشنبه زا، … یاد می کرد و دایره ای می کشید. آن گاه تخم مرغ را در پارچه ای می گذاشت و به حالت استوانه ای نگه می داشت و یک یک اسامی را در دل بازگو می کرد و همزمان، با کف دست بر تخم مرغ فشار می آورد. ممکن بود تخم مرغ با نام یکی از افراد بشکند، در این صورت مقداری از زرده را به پیشانی و کف هر دو پای نظر خورده می مالیدند و باقی مانده ی آن را با همان پارچه بدون آن که پشت سرشان نگاه کنند برمی داشتند و روی پشت بام می انداختند یا به دیواری که رو به قبله بود می کوفتند. شرط بود تا زمان بهبود یافتن بیمار، نام کسی که او را چشم زده بود فاش نکنند و گرنه اثر آن خنثی می شد. اگر تخم مرغ نمی شکست می گفتند: «دمِ چشم نیامده» یعنی نظر نخورده است و باید راه علاج دیگری جسته شود.
این شیوه درمان هم بی تاثیر نبود و عده بسیاری که بدان اعتقاد داشتند درمان می شدند. جالب این که به “چشم خوردن” درختان و میوه ها و محصولات نیز معتقد بودند و برای دفع چشم زخم، اسفند دود می کردند یا نمک به آن می بستند. یعنی همان کاری که برای کودکان و عزیزان خود انجام می دادند.
از جمله راه های گریز از درد و بیماری که ریشه در اعتقادات مردم داشت روی آوردن به دعا بود. در میان مردم افرادی بودند که اهل نماز و دعا شناخته می شدند. به گونه ای که به چنین القایی شناخته می شدند. مانند “حسین نمازی”. این افراد جایگاه ویژه ای در بین مردم داشتند و گاه بهترین پناه آنان برای درمان دردهایشان بودند.
یکی از راه های درمان کودکی که آرام نمی گرفت یا در خواب جیغ می کشید، ریختن ترس او بود. یعنی بر این باور بودند که کودک ترسیده و باید ترس او را ریخت. برای این کار، مادر و دختر “بیده” ای1 می یافتند. روز یا شب چهارشنبه چهارراهی را انتخاب می کردند و آتشی به پا می نمودند و تابه ای روی آن می گذاشتند. وقتی تابه داغ می شد مادر و دختر دو طرف آن می ایستادند و کودک را دست به دست می کردند. پس از بار سوم مادر کودک را با خود می برد و دختر کاسه ای از آب نمک، زاغ و یک سکه “دو ریالی” روی تابه می ریخت. اثر آب ریخته شده، شکلی را به وجود می آورد و می گفتند کودک مثلا از گربه یا سگ و … ترسیده. معتقد بودند که کودک از آن پس آرام خواهد گرفت. بالاخره پس از مدتی به هر دلیل کودک آرام می شد.

اگر کسی دچار سکسکه می شد می گفتند باید در یک نفس هفت بار آب بخورد. یا دروغی ناراحت کننده به او می گفتند تا به نوعی دچار غم شود و او معمولا خوب می شد.
برای درمان سیاه سرفه، تکه ای کدو تنبل را نزد میرزا می بردند و او دعایی روی آن ها می نوشت و بر گردن کودک می آویختند.
برای درمان سرفه و سرخجه، پارچه سرخ بر کودک می پوشاندند و روسری قرمزی نیز روی او می انداختند تا کسی او را نبیند و سفارش می کردند فرد نجس نیز او را نبیند.
پانوشت:
1- بیگانه. کسی که پیوند خویشاوندی با کودک نداشته باشد.
• برگرفته از کتاب “فرهنگ مردم داریون”، نگارش و پژوهش: جلال بذرافکن
• ادامه دارد … (قسمت بعد: برخی دیگر از بیماری ها و راه های درمان آن ها در داریون)

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا