دفترچه خاطرات/مراسم وليمه حجاج در داريون
يكي از سالهاي دهه 1360 بود. در آن دوران، هر سال چندين نفر از مردم داريون توفيق زيارت خانه خدا را كسب ميكردند. هر سال بعد از عيد قربان و پايان يافتن مراسم حج داريونيها خود را براي استقبال از خويشاوندان، همسايگان و هممحلهاي كه از سفر حج باز ميگشتند اماده ميكردند. مراسم استقبال از حجاج چندين روز طول ميكشيد. تميز كردن و آراستن خانه حجاج، تهيه مواد غذايي مثل پاك كردن برنج و تدارك حبوبات، تهيه ليستي از مهمانان و برنامهريزي براي گسترانيدن سفره وليمه و چندين فعاليت جالب ديگر از جمله مشغوليات اطرافيان حاجي، چند روز مانده به عيد قربان بود.
در اين چند روز همه بستگان و خويشاوندان از جمله كودك و بزرگ و زن و مرد مشغول بودند و لحظات خاطره انگيزي را تجربه ميكردند. براي استقبال از حجاج نيز معمولاً مردها به شيراز رفته و در فرودگاه شيراز منتظر رسيدن حاجيها ميشدند. تا اواسط دهه 1360 جاده شيراز داريون هنوز آسفالت نشده بود. خاطره گذراندن مسير خاكي و پر از بلندي و پستي با نيسان و وانت هنوز براي من فراموش ناشدني است. به خوبي به ياد دارم كه براي استقبال از يكي از پدربزرگهايم كه از سفر خانه خدا باز ميگشت بعد از مغرب به همراه بزرگترها سوار دو يا سه وانت و نيسان شده و به سمت شيراز روانه شديم. جاده هنوز خاكي بود. مسير كوتاه چند ده كيلومتري براي كودكي مانند من خيلي بيشتر از اينها به طول ميانجاميد.
بعد از چندساعتي معطلي در فرودگاه بالاخره حاجي از هواپيما پياده شده و بعد از تحويل گرفتن وسايل توسط خويشان و اقوام مورد استقبال قرار ميگرفت. از فرداي آن شب نوبت به وليمه دادن و ديد و بازديد از حاجي ميرسيد. در محافل خصوصيتر نيز حاجي ساك و چمدانهاي خود را به مرور ميگشاد و سوغاتيها را يكي يكي بين نزديكان از كودك و بزرگ تقسيم ميكرد. موز و پرتقال خارجي در آن سالها از سوغاتيهاي متداول حجاج بود. چرا كه اين ميوهها به راحتي در ميوهفروشيها يافت نميشد. اسباببازيهاي كودكانه، ساعت سيكو، ريشتراش فيليپس و دوربين عكاسي ياشيكا البته نه توليد چين، بلكه ساخت كشور ژاپن نيز در ميان سوغاتيها يافت ميشد. يكي از اسباببازيهاي جالبي كه اغلب حجاج آنرا به سوغات ميآوردند، دوربينهايي بود كه با فشردن يك دكمه تصاوير مختلفي از بيتاللهالحرام را نشان ميداد.
سفرههاي وليمه در برخي موارد در دو نوبت ظهر و شب و تا چندين روز گسترانيده ميشد. اقوام، خويشان و دوستان حاجي نيز به فراخور وضعيت اقتصادي خود گوسفند و كله قند پيشكش حاجي ميكردند. حاجي نيز از سوغاتهاي خانه خدا پيراهن يا پارچهاي را به عنوان تبرك به آنها تقديم ميكرد. به هر حال وقتي فردي از سفر حج باز ميگشت، بساط شادماني و سرورِ خانواده و نزديكان تا چندين روز مهيا بود. داشتم ميگفتم كه در يكي از سالهاي دهه 1360 وقتي كه رژيم منحوس آل سعود حجاج ايراني را مورد ضرب و شتم قرار داد و چندين نفر از ايرانيها را مظلومانه شهيد كرد، چندين نفر از داريون نيز به سفر خانه خدا مشرف شده بودند تا آنجا كه به ياد دارم آسيبي متوجه هيچ يك از آنها نشده بود و همگي به سلامت از سفر حج بازگشتند. يكي از همسايههاي ما نيز در ميان حجاج آن سال بود كه به رسم همه ساله، چندين روز با وليمه از مهمانان حاجي پذيرايي ميشد. يك روز ظهر نوبت به ما رسيد و براي صرف ناهار به خانه حاجي دعوت شديم. به اتفاق پدر و پس داييام راهي خانه حاجي بوديم كه در مسير يكي دو نفر از همسايگان نيز به ما پيوستند. به خانه حاجي رسيديم. در يكي از اتاقهاي خانه نشستيم. در آن اتاق و ساير اتاقهاي منزل گوش تا گوش مهمان نشسته بودند. در هر اتاق گپ و گفتي بين مهمانان در جريان بود و بيشتر بحثها حول و محور اعمال رژيم سعودي در آن سال ميگذشت. بعد از صرف چايي و گذشت 1 ساعتي، نوبت به صرف ناهار رسيد. سفرهاي بزرگ در اتاق پهن شد. ديسهاي ملامين بزرگ دست به دست ميشد و جلوي هر سه نفر يك ديس قرار ميگرفت. (خوشبختانه در آن روزها هنوز ظروف يكبار مصرف رايج نشده بود.) در هر ديس سه قاشق چدني بود بدين معني كه هر سه نفر بايد به صورت اشتراكي از يك ديس غذا ميخوردند. براي ناهار چلو خورشت سيبزميني تدارك ديده بودند. خورشت سيبزميني از خوراكهايي است كه مختص داريون بوده و بنده با وجود گشت و گذاري كه تاكنون در شهرهاي مختلف كشور داشتهام هيچ جاي ديگري اين خورشت را نديدهام.
در هر ديس مقداري پلو كشيده شده و خورشت نيز بر روي پلوها پخش شده بود. ديدن اين صحنه براي من كه كودكي بيش نبودم، مايه خنده شد و به يكباره در هنگام صرف نخستين لقمهها شروع كردم به خنديدن. هر چه تلاش ميكردم تا خود را كنترل كنم، نميشد. عنان از دست داده بودم و به صورت مستمر ميخنديدم. اتاق كاملا ساكت بود. مهمانان بحث را كنار گذاشته بودند و به صرف پلو خورشت با گوشت قرباني پرداخته بودند. تنها صداي موجود در اتاق صداي خنده من بود. آن قدر خنديدم كه پسر داييام كه در آن روزها نوجواني دبيرستاني بود نيز به خنده افتاد. به هر حال هرچه تلاش كردم نتوانستم خود را كنترل كنم و ناهار انروز را از دست دادم و مجبور به ترك اتاق شدم. يكي از همسايهها نيز كه حسابي از دست من كفري شده بود، با شماتت و سر و صدا چنين اعتراض خود را بيان نمود كه در چنين مراسمي كه همراه آوردن بچهها درست نيست.
آن روز موفق به صرف وليمه حاجي نشدم. ليكن هنوز خاطره آن روز را فراموش نميكنم. راستش را بخواهيد هنوز از رفتاركودكانه آن روز كمي شرمنده ميشوم. راستي مراسم وليمه حجاج در داريون هنوز آن صفاي گذشته را دارد؟ اميدوارم كه خداوند زيارت مدينه منوره و مكه مكرمه را نصيب همه دوستان و خوانندگان داريون نما بنمايد. عيدتان مبارك.
*********************************************************
توجه: آن دسته از بینندگان سایت “داریون نما” که می خواهند در قسمت نظرات-پایان مطلب- نظرات و حرفهای خود را برای ما ارسال کنند اما آدرس “ایمیل” ندارند می توانند در قسمت آدرس ایمیل از این آدرس استفاده کنند: daryonnama@yahoo.com
یادش به خیر چه دوران خوبی کاش از مراسم مولودی خوانی که یک پیرمرد که الان اسمشونمیدونم در مراسم بدرقه حاجیها وپیشبازشون میخوند هم مینوشتین واقعا یاد اون وقتها واون دوربینی که از داخلش مراسم حج رونگاه میکردیم افتادم چه زود میگذرد یاد اون سینیهای غذا ی سه نفره که مزه اش با الان خیلی فرق میکرد به خیر کاش مردم صفای اون وقتها رو داشتن
یادش بخیر . فکر کنم مرحوم شیح شکر بودند . خدا رحمتش کنه .
ای کاش همه ما حیوان نفس خودمان را سر ببریم